بهترین ضد قهرمان‌های تاریخ بازی‌ها

بازی‌های ویدئویی طی دهه‌های اخیر مخاطبان را با قهرمانان و ویلن‌های به‌یادماندنی زیادی آشنا کرده است. هر چند همه ما دوست داریم در نقش قهرمانان کلاه‌سفید دنیا را بارها و بارها نجات دهیم، اما گاهی اوقات به‌دنبال تجربه عمیق‌تری می‌گردیم تا خود را در نقشی متفاوت بگذاریم. نقش‌هایی که لزوما شخصیت شرور و شیطانی داستان نیستند، اما از طرفی دیگر نمی‌توان آن‌ها را به عنوان قهرمان کلاسیک قصه در نظر گرفت. این موضوع تنها مختص به دنیای ویدئوگیم نیست و سایر سرگرمی‌های بزرگ دنیا نیز در سالیان اخیر سعی کرده‌اند تا شخصیت‌های ضدقهرمانی که ارزش‌های اخلاقی آن‌ها نه سیاه و نه سفید، بلکه خاکستری است را خلق کنند. با گذر زمان و رشد فکری آدم‌ها، طبعا مدیوم‌هایی مانند ویدئوگیم نیز تکامل بیشتری پیدا می‌کنند و یکی از تکامل‌ها را می‌توان خلق شخصیت‌های پیچیده و عمیق‌تر دانست. شخصیت‌هایی که افکار و اخلاقیات ما را در مورد اینکه چه چیزی «درست» و چه چیزی «غلط» است را زیر سوال می‌برند. در این بخش، قصد داریم تا 10 ضد قهرمان برتری که در بازی‌هایی ویدئویی کنترل آن‌ها بر عهده گرفتیم را به شما معرفی کنیم. با ما همراه شوید. (توجه داشته باشید که این مقاله شامل اسپویل داستانی از برخی عناوین خواهد بود.)

برای تماشای آیتم ویدیویی در یوتوب کلیک کنید

A2. 10

بازی NieR: Automata به‌خاطر انجام کارهای نوآورانه مختلفی مورد تحسین قرار گرفت؛ اما لیست امروز ما در مورد شخصیت‌هاست و به‌همین دلیل می‌خواهیم فقط در مورد شخصیتی خاص که بعد عمیق‌تری را به لایه‌های داستان فوق‌العاده بازی بخشید، صحبت کنیم. شماره 2 نوع A واحدهای یورها یا همان A2، یک روبات اندروید در حال فرار از سازمان YoRHa است که بازیکن برای اولین بار با او حین انجام یک قتل وحشیانه آشنا می‌شود. او شخصیت خشک، جدی، خشن و کم‌حرفی دارد که‌ به‌نظر می‌رسد هر عملی را بدون در نظر گرفتن عواقبش انجام خواهد داد. اما پس از چندین ساعت از طی کردن بازی، پلیر کنترل او را در دست می‌گیرد و دنیای پیرامون را از دید این اندروید یاغی می‌بیند. بعد از آلوده شدن به نوعی «ویروس منطق»، 2B به‌عنوان آخرین خواسته از A2 می‌خواهد تا همسفرش 9S را جنون و دیوانگی نجات دهد و او نیز در این راه، تا آخرین لحظه تلاشش را می‌کند.

هر چند A2 از روبات‌ها تنفر عمیقی دارد، اما روبرویی و تعاملات او با پاسکال یکی از تأثیرگذارترین لحظات بازی را تشکیل می‌دهند. او نشان می‌دهد که تنها یک ماشین کشتار نیست و با دلسوزی از پاسکال و فرزندان بی‌گناه روستایش که با نابودی فاصله‌ای ندارند، محافظت می‌کند.

9. اسکورپین

اسکورپین نه‌تنها بخاطر طراحی نمادین خود در عناوین ده‌های گذشته سری Mortal Kombat به یکی از شخصیت‌های محبوب دنیای بازی‌ها تبدیل شده، بلکه انگیزه‌های اخلاقی نسبتا مجهولش او را از بسیاری از شخصیت‌های عناوین فایتینگ متمایز می‌سازد. عموما در بازی‌های فایتینگ، شما با مجموعه‌ای از مبارزان طرف هستید که به‌راحتی در دسته «آدم خوب‌ها» و «آدم بدها» قرار می‌گیرند. اما این موضوع در مورد هانزو هاساشی یا همان اسکورپین متفاوت است. نینجای حرفه‌ای زردپوش مورتال کامبت ممکن است کارهای وحشتناکی را با رقیب روبروی خود انجام دهد و یا حتی در مبارزه خیر و شر، برای جبهه شر بجنگد. اما اسکورپین معمولا در نهایت همه اینکارها را بخاطر فروکش کردن خشمی که بابت از دست دادن خانواده و قبیله‌اش وجود او را فرا گرفته انجام می‌دهد به‌دنبال نوعی آرامش است.

8. مامور 47

شاید قاتل کچل محبوب ما چندان درگیر انتخاب‌های اخلاقی نشود، اما این به دلیل ضعف شخصیتی یا چنینی نیست و تنها به طراحی اولیه او باز می‌گردد. مامور 47 یا همان ایجنت 47 در تاریخ سری Hitman، بارها اهدافی را به قتل رسانده که نبودنشان نفع بیشتری به دنیا و آدم‌ها می‌رساند. اما نکته‌ای که وجود دارد، این است که ایجنت 47 تمام اهداف خود را فقط به‌خاطر دریافت پول از بین می‌برد. او یک قاتل استخدامی بی‌رحم و حرفه‌ای است که چندان به پیشینه پلید افرادی که قرار است به قتل برساند اهمیتی نمی‌دهد، اما از قضا از او برای کشتن چنین افرادی به‌کار گرفته می‌شود. همین موضوع نیز باعث شده تا ایجنت 47 به یکی از جالب‌ترین شخصیت‌های دنیای بازی‌ها تبدیل شود.

7. ایدا وانگ

می‌توان گفت سری بازی Resident Evil یکی از بهترین مثال‌ها را برای تعریف شخصیت‌های خاکستری ضدقهرمان در خود جای داده. ایدا یک شخصیت مرموز و جذاب است که گاهی ممکن است نقش بزرگی را در تحقق اهداف ویلنی مانند آلبرت وسکر ایفا کند، و یا گاهی درحین جلوگیری از یک فاجعه بشری، جان قهرمانی مانند لیون کندی را نجات دهد. جالب این است که انگیزه‌های پیچیده او هنوز هم برای طرفداران کاملا مشخص نیست و هر گاه که ایدا را بر روی تصویر ببینید، مدام در حال حدس زدن اهداف حقیقی‌اش هستید. پیشینه مرموز، غیر قابل پیشبینی بودن و پیچیدگی ذهن و اهداف این جاسوس ماهر، از جمله مواردی هستند که ایدا وانگ را به یکی از محبوب‌ترین شخصیت‌های سری رزیدنت ایول و همچنین یکی از برترین شخصیت‌های مونث در تاریخ این مدیوم تبدیل کرده است.

6. گرالت او ریویا

ممکن است گرالت هیولای وحشتناکی که مردم شهر را تهدید می‌کند از بین ببرد، روستاییان بی‌گناه را از شر راهزن‌ها نجات دهد و صلح را به ساکنان یک منطقه با گرداند. اما یک نکته کلیدی در مورد همه آن‌ها وجود دارد: گرالت تنها در صورت دریافت سکه، آن هم به اندازه درست، همه اینکارها را انجام می‌دهد.

البته که ماهیت نقش آفرینی سری ویچر، به‌خصوص در بازی The Witcher 3 باعث می‌شود تا نقش خود بازیکنان نیر در بسیاری از تصمیم‌گیری‌های گرالت اهمیت زیادی داشته باشد. اما روی هم رفته، دنیا و آدم‌های پیرامون گرگ سپید چندان با او خوب تا نکرده‌اند و با تجربه بازی می‌توانید به‌راحتی به گرالت حق دهید تا گاهی اوقات بدون لحظه‌ای درنگ، کارهایی را انجام دهد که ضرر رسیدن به برخی انسان‌ها را دربر داشته باشد. اما در میان تمام زشتی‌های دنیا، شاید چیزی که بیشتر از همه گرالت را بر روی لبه انسانیت نگه داشته، عشق او به دخترخوانده‌اش سیری است و همین موضوع نیز بعد جالبی را به این شخصیت محبوب بخشیده.

5. مکس پین

«من یکی از آن‌ها نبودم، من یک قهرمان نیستم.» بی‌راه نیست اگر بگوییم بازی Max Payne نقشی اساسی را در شکل‌گیری مسیر بازی‌های داستان‌محور سوم شخص ایفا کرده. بخش بزرگی از آن، به شیوه روایت داستان بازی و صد البته شخصیت‌پردازی کم‌نظیر مکس پین بر می‌گردد. مکس پین یک زندگی پر از تراژدی را تجربه کرده و هدف خود را تنها در یک چیز می‌بیند: انتقام.

او مردی است که احساس غم و گناه سراسرش را فرا گرفته و حاضر است تا بابت به عدالت رساندن افرادی که عامل مرگ خانواده عزیزش بودند، دست به انجام هر کاری بزند. سفر مکس پین به زیبایی ضعف‌های انسانی و مشکلات روحی و روانی که گریبان‌گیرش شده‌اند را به‌تصویر می‌کشد. همچنین نمی‌توان از مونولوگ‌های فوق‌العاده‌ای که سم لیک برای این شخصیت نوشته بود و هنوز هم پس از 20 سال مو به تنتان سیخ می‌کند، گذشت. این مونولوگ‌ها، پر بودند از استعاره و نمادگرایی‌هایی که سازندگان برای توصیف دنیای پیرامون و احوالات درون مکس پین از آن‌ها استفاده می‌کردند.

4. ترور فیلیپس

ترور فیلیپس را می‌توان یک برگ برنده بزرگ برای راکستار و بازی GTA V دانست. او یکی از جنجالی‌ترین شخصیت‌هایی است که در عصر مدرن دنیای ویدئوگیم خلق شده. ترور یک جنایت‌کار وحشی است که به‌شکل واضحی مشکلات کنترل خشم دارد و ممکن است یک دسته از عابران خیابان را صرفا بخاطر نوع نگاه کردنشان به قتل برساند. او از مرتکب شدن جرم لذت می‌برد و حتی اگر GTA V را تجربه نکرده‌اید هم می‌توانید با دیدن تصویری از ظاهر ترور، به این نتیجه برسید که این شخصیت جرم و جایت را برای رسیدن به ثروت انجام نمی‌دهد. اما چگونه راکستار توانست از یک سایکوپس با این ویژگی‌ها یک شخصیت قابل تأمل، محبوب و ماندگار خلق کند؟ خب، راکستار با ترور فیلیپس «صادقانه» برخورد کرد. او کاملا می‌داند که در چشم دیگران یک هیولای وحشتناک است. اما علی‌رغم همه این‌ها، ترور برای افرادی که به او نزدیک هستند اهمیت ویژه‌ای قائل است.

شاید بهترین روش برای توصیف این شخصیت به‌شکل خلاصه، استفاده از سخنانی باشد که خود او در مکالمه‌ای با مایکل می‌گوید: «من روراستم، خیلی خب؟ اون کسی که ریاکاره تویی.»

3. کریتوس

کریتوس در سه‌گانه سری God of War شاید حتی از آنتاگونیست‌های داستان نیز خشن‌تر و بی‌رحم‌تر باشد. پس از کشتن ایریس در نسخه اول، روح اسپارتا دو نسخه بعدی را عملا به جستوجوی راهی برای کشتن خدایان یونان می‌گذارند. خدایانی که با حیله موفق شده‌اند کاری کنند که کریتوس ناخواسته خانواده خود را از بین ببرد تا در ادامه خشم بی‌انتهای او دامن‌گیر المپ‌نشینان شود. خدای جنگ اما پس از طی کردن چندین سال، صاحب خانواده‌ای جدید و از آن مهم‌تر یک فرزند می‌شود. او اکنون فرصت مجددی دارد تا در دنیای نورس، از تبدیل شدن آتریس به یک ماشین کشتار مانند پدر خود، جلوگیری کند و از او یک خدای بهتری بسازد. هر چند داستان God of War 2018 با ایده ساده انجام دادن آخرین خواسته همسر مرده کریتوس آغاز می‌گردد، اما در انتهای این سفر می‌بینیم که به‌لطف آتریس و حضور او، چگونه کریتوس تحت تأثیر قرار می‌گیرد و قوس شخصیتی‌اش نمایش داده می‌شود. ما برای اولین بار کریتوس را در قامت یک جنگجوی اسپارتان وحشی دیده بودیم، اما او اکنون به پدر دلسوزی تبدیل شده که حتی حاضر است برای زنده ماندن پسرش، خود کشته شود.

2. جول میلر

در دنیایی پساآخرالزمانی بازی The Last of Us که هیچ قانونی قرار نیست جلوی اعمال انسان‌ها را بگیرد، اخلاقیات آخرین چیزی است که آدم‌ها به آن فکر می‌کنند. تنها چیزی که اهمیت دارد، تلاش برای بقا و زنده ماندن است. شخصیت به‌ظاهر قهرمان داستان، جول نیز در ابتدای داستان از این قاعده پیروی می‌کند. بعد از 20 سال درماندگی، او قرار بود تا دختر نوجوانی را به بیمارستان برساند تا درمانی برای دنیای نابودشده به‌دست بی‌آید. اما سفر طولانی این دو باعث می‌شود تا چیزی در درون جول تغییر کند. در پایان قصه، جول انتخاب خودخواهانه‌ای را انجام می‌دهد که احتمالا موجب نابودی بشریت می‌شود.

البته که انتخاب او به‌عنوان یک پدر برای مخاطب کاملا قابل درک است. روند شخصیت‌پردازی جول در طول بازی به‌قدری عالی صورت گرفته که بازیکن در پایان داستان، به‌راحتی می‌تواند به ذهن او نزدیک شود و احساساتش را در هنگام گرفتن چنین تصمیمی بفهمد. «ساختن یک واکسین باعث می‌شد تو کشته بشی، بنابراین من جلوی اون‌ها رو گرفتم.»

1. آرتور مورگان

اغراق نیست اگر بگوییم تجربه بازی Red Dead Redemption 2 و قرار گرفتن در نقش آرتور مورگان برای توسعه‌دهندگانی که قصد دارند یک شخصیت باورپذیر، عمیق و چند لایه را در قالب یک عنوان اپن ورلد خلق کنند، بهترین کلاس درس ممکن است. او شاید در دید غریبه‌ای که در خیابان‌های سنت دنی قدم می‌زند یک هفت‌تیرکش قانون‌شکن باشد و در عین حال، در دید اعضای کمپ ون در لیند، یک مرد خوش قلب و سخت‌کوش به‌نظر برسد. با اینکه شیوه پیشبرد بازی توسط بازیکنان می‌تواند تأثیر زیادی بر روی اقدامات آرتور بگذارد، اما با این وجود او یک شخصیت نمادین در دنیای بازی‌های ویدئویی است که تا سال‌ها آن را از یاد نخواهیم برد. همانطور که از اسم بازی پیداست، آرتور در سفر خود به‌دنبال رسیدن به نوعی رستگاری است تا شاید بتواند زندگی پر جرم و جنایتی که داشته را به‌نحوی جبران کند. سفر درونی آرتور و تغییراتی که دنیای پیرامون در شخصیت چنین آدم‌کش حرفه‌ای به‌وجود می‌آورد، منجر به خلق تجربه‌ای نایاب، ملموس و از همه مهم‌تر انسانی شده؛ چیزی که سال‌ها پیش کسی فکرش را هم نمی‌کرد بازی‌های ویدئویی بتوانند آن را حتی بهتر از صدها فیلم سینمایی بزرگ انجام دهند.

خروج از نسخه موبایل