دنیای ابرقهرمانها همیشه جذابیتهای منحصر به فرد خودش را داشته و افراد زیادی که علاقه به صنعت سرگرمی دارند، طرفداران این جهان تخیلی هستند؛ از این رو ابرقهرمانها در ویدیو گیم نیز بسیار محبوب و دوست داشتنی هستند. در سال 2025 ما شاهد بازیهای بسیار زیادی در سبکهای مختلف بودیم که اکثریت هم از کیفیت بالایی برخوردار بودند. اما حالا اثری عرضه شده است که داستانی با محوریت اصلی ابرقهرمانها را تعریف میکند. داریم در مورد بازی Dispatch اثر استودیوی AdHoc Studio صحبت میکنیم و میخواهیم بررسی کنیم که آیا این بازی توانسته است از دنیای محبوب ابرقهرمانها یک اثر به یادماندنی بسازد، یا اینکه قرار است یک محصول ساده را تجربه کنیم که فقط از این جهان الگو گرفته است؟
اول از همه میخواهیم سبک و داستان بازی را بررسی کنیم. بازی Dispatch یک محصول در سبک ماجراجویی و انتخاب دیالوگ است. در این بازی شما کنترلی بر روی حرکت کاراکترها ندارید و بیشتر در قسمت دیالوگها تاثیرگذار هستید. انگار که ما داریم یک انیمیشن سریالی را تماشا میکنیم و در بین سکانسهای آن، میتوانیم در با انتخابهای مختلف، روند داستان بازی را تغییر دهیم. اگر بخواهیم بهتر این موضوع را شرح دهیم، باید اینطور گفت که بازیکن در این بازی مانند یک کارگردانی است که میتواند داستان را تغییر داده و شاهد پیامدهای آن باشد. در واقع در این سبک از ویدیو گیم، داستان و نحوه روایت آن هسته اصلی و جامع بازی است. اما بیایید کمی در مورد داستان بازی صحبت کنیم. داستان بازی Dispatch شما را در نقش مردی به اسم رابرت (Robert) قرار میدهد که دارد از یک فردی بازجویی کرده و دنبال آدرس شخصی به اسم شِراود (Shroud) است که پدرش را به قتل رسانده است. کمی جلوتر ما میبینیم که رابرت یک ابرقهرمان بدون قدرتهای فرابشری است. او سوار یک ربات غول آسایی به نام Mecha Suit میشود که از پدر خود به ارث برده است و مردم آن را به اسم Mecha-man میشناختند؛ و حالا بعد از مرگ پدرش، نوبت رابرت است که تبدیل به مِکامَن بعدی شود.
بعد از اعتراف گرفتن از آن فرد، رابرت مخفیگاه شِراود را پیدا میکند و اما نمیداند که تمام این مدت، در یک تله بوده و شِراود نقشهای کشیده تا رابرت را بکشد. خوشبختانه در کشتن رابرت شکست میخورد. اما میتواند آسیبهای زیادی به Mecha-Suit (ربات آهنینی که رابرت از داخل آن را تحت کنترل دارد) او وارد کند؛ این آسیبها به ربات مکانیکی آن قدر شدید است که باعث میشود مِکامَن (همان رابرت) برای مدت زیادی در یک کنفرانس خبری اعلام بازنشستگی کند. در ادامه داستان رابرت با یک ابرقهرمان زن به اسم Blazer آشنا میشود و او به مِکامَن شغلی را در دفتر یکی از گروههای ابرقهرمانی پیشنهاد میدهد؛ مسئولیت کنترل کردن یک گروه شرور که با قدرتهای فرابشری به دنیا آمدند و حالا میخواهند بجای ضد ابر قهرمان، قهرمانان جدید دنیا باشند. این فقط شالودهای از اپیزود اول داستان بازی Dispatch است. همانطور که اول بررسی اشاره کردیم، بازی بیشتر از اینکه یک گیم باشد، شبیه به یک سریال است که از المانهای ویدیو گیمی کم و بیش در جای مناسب خود استفاده کرده است.
همانطور که قبل تر در سبک بازی اشاره کردیم، در این اثر مکانیزم کنترل کردن کاراکتری وجود ندارد و شما فقط بر روی تصمیم گیریهای شخصیت اصلی داستان در حین اتفاقات و گفت و گوها با دیگر شخصیتها تاثیرگذار هستید. البته باید به این موضوع اشاره کنیم که بازی دارای سکانسهای اکشن متعدد و جذابی است. اما در بین کات سینهای بازی، شما فقط در برخی صحنههای کوتاه، از رویدادهای واکنش سریع (Quick Time Event) استفاده میکنید و با دکمه زنی به موقع، مبارزات هر سکانس را پیش میبرید. در این بین یک سری مینی گیم مثل هک کردن دستگاه یا رد شدن از سیستمهای امنیتی شبکه توسط رابرت برای کمک کردن برای تعامل بیشتر بازیکن در بازی Dispatch وجود دارد. اما این اثر بیشتر از اینکه یک اکشن باشد، یک بازی مدیریتی با محوریت تعامل با شخصیتهای مختلف است. شخصیت رابرت در روند داستان بازی با کلی قهرمان و ضد قهرمان رو به رو میشود و تا پایان هر اپیزود، بازیکن مدام باید با انتخابهای مختلف و متنوع، خط داستانی بازی را عوض کند. ممکن است در یک مکالمه با شخصیتی او را عصبانی کنید یا او را از تیم اخراج کنید؛ این حرکت در ادامه داستان باعث میشود تا مسیر آن فرد به کلی تغییر کند و این موضوع باعث میشود شما هر اپیزود بازی را چندین بار تکرار کنید و خطوط داستانی مختلفی را مشاهده کنید. به صورت کلی بازی به وسیله قدرت دیالوگ نویسی تیم سازنده، ارزش تکراری بالایی را برای بازیکن رقم میزند. اما اشاره کردیم که این بازی بیشتر از اینکه یک اکشن باشد، یک بازی مدیریتی است. در هر اپیزود از بازی شما باید از راه دور داخل دفتر Dispatcher ها تیم ابرقهرمانی خود را کنترل کنید.
بازی در ابتدا چالشهای راحتی را در بخش مدیریت تیم جلوی پای شما قرار میدهد؛ اما کافی است کمی در داستان بازی پیش روی کنید تا آن موقع چالش اصلی مدیریت کردن یک تیم ابرقهرمانی تازه کار را درک کنید. شما در هر اپیزود از بازی، باید چندین بار تیم خود را از راه دور کنترل کنید؛ برای این موضوع بازی گیم پلی مدیریتی را طراحی کرده است و به این صورت کار میکند که افراد مختلف در جا جای شهر درخواست کمک میکنند. مثلا یک جواهر فروشی درخواست کمک میکند و بازیکن باید افرادی از تیم را ارسال کند که از قدرت بالایی در مبارزه بهره میبرند. همچنین اگر در این رویه فرد مناسبی را برای کمک به شهر ارسال کنید، قهرمانی که در ماموریت خود موفق شده است، Level up میشود و شما میتوانید در هر بار ارتقای سطح کاراکتر، یکی از پارامترهای او را ارتقا دهید تا شانس بیشتری برای تکمیل کردن ماموریتها کسب کنید. در کنار این موضوع گاهی اوقات بازیکن باید یک تیم چندین نفره از اعضا را برای کمک ارسال کند. بازی در این قسمت از المانهای ترکیب قدرت قهرمانها با یکدیگر استفاده کرده است؛ در ویدیو گیم مکانیزم را Senergy میگوییم. نکته بامزه ترکیب کردن قدرت قهرمانها با هم، در میزان صمیمی بودن آنها با یکدیگر است. اگر شما دو نفر از تیم را که با هم مشکل دارند را به یک ماموریت ارسال کنید، نتیجه خوبی از این کار را دریافت نمیکنید. میزان رفاقت اعضای تیم هم دوباره به دیالوگ نویسی بازی برمیگرده. اما نکته منفی بازی در بخش مدیریت کردن تیم، به بالانس نبودن رویدادها مربوط میشود. از اپیزود سه به بعد شهر پر از درخواست کمک میشود و شما نمیتوانید به تمام درخواستها پاسخ دهید. این موضوع باعث شده است که بازی در این قسمت از بالانس بودن در بیاید و تبدیل به یک هرج و مرج شود. خیلی از این درخواستها نیاز به قدرت زیاد قهرمانها دارد؛ اما در روند بازی شما فرصت زیادی برای ارتقا دادن اعضای تیم ندارید و همین موضوع باعث شده است که بخش مدیریت کردن تیم قهرمانها از اواسط اپیزود سوم، به یک روند فرسوده تبدیل شود. به این شکل که بازیکن آرزو میکند تا این بخش از بازی به پایان برسد و دوباره وارد بخش داستان گویی بازی شود. نکته منفی بعدی بازی به نبود کنترل کردن کاراکتر و کم بودن سیستم QTE (یا همان Quick Time Event ) است. شما در 80 درصد مواقع درگیر دیدن کات سین و در بین آن انتخاب دیالوگ هستید. هرچند خیلی نمیتوان به این مورد ایراد گرفت چون بازی سعی ندارد مانند دیگر عناوین ماجراجویی باشد و بیشتر میخواهد یک داستان زیبا و درگیر کننده را تعریف کند.
مهمترین ویژگی بازی Dispatch، به صداپیشگی فوق العاده بازیگران آن برمیگردد. این بار شاهد یک ترکیب جذاب بین Aaron Paul و Laura Bailey هستیم که به ترتیب در نقشهای Mecha man و Invisigal گویندگی کردهاند. در کنار دو شخصیت اصلی داستان، صداپیشگان معروف دیگری هم در بین قهرمان و ضد قهرمانها به طرز اعجاب انگیزی یکی از بهترین نقشهای خودشان را گویندگی کردهاند. در کنار قدرت گویندگان درجه یکی که تیم سازنده دور هم جمعآوری کرده است، ما با یک سطح دیالوگ نویسی رده بالا طرف هستیم. به عنوان مثال بازی به خوبی میداند که چه زمانی از کمدی تاریک استفاده کند، یا در چه موقعیتی باید داستان روی جدی بودن را به خود بگیرد. در واقع تیم نویسندگان مرز بین شوخی و جدی بودن را در یک تعادل درستی نگه میدارد و تا آخرین دقایق اپیزود چهار بازی، این تعادل به درستی حفظ شده است. یکی دیگر از ویژگیهای صدا پیشگی در این اثر، القا کردن حس درست احساسات هر شخصیت است. شما کاملا متوجه حس هر شخص به دیگری میشوید؛ این موضوع به کمک گرافیک بصری دیدنی بازی حتی تشدید هم شده و کاملا با یک اثر انیمیشنی دیدنی طرف هستیم. حتی گاهی اوقات شما دوست دارید کنترلر را کنار گذاشته و مثل یک سریال جذاب به صفحه نمایشگر خود خیره شوید. همین موضوع باعث میشود که کمی به گرافیک هنری بازی و موسیقیهای آن اشاره کنیم.
در قسمت گرافیک هنری و موسیقی، ما با یک اثر فوق العاده دیدنی و شنیدنی طرف هستیم. تیم هنری بازی بیشتر از اینکه یک بازی ساده را طراحی کند، یک مینی سریال بانمک با حال و هوای ابرقهرمانی را خلق کرده که هر سکانس آن میتواند تا دقایقی شما را مجذوب خود کند. طراحی شخصیتهای بازی بدون نقص و هیچ ایرادی است و باید به طراحی صحنههای مبارزهای بازی هم اشاره کنیم که به شکل درجه یکی مخاطب را درگیر تماشا کردن آن میکند. از بابت موسیقی هم تیم سازنده رویکرد سریالی داشته و در آخر هر اپیزود ما شاهد آهنگهای گوش نوازی هستیم که به بازیکن یک زمانی میدهد تا قبل از شروع اپیزود بعد، کمی استراحت کند و دقایقی را صرف شنیدن موزیک کند. الیته که ناگفته نماند که در جریان هر اپیزود، شاهد آهنگسازی بی نقص آقای Andrew Arcadi هستیم که باعث شده ترکیب موسیقی و سکانسهای هر اپیزود از بازی، حس عمیقی را به ما القا کند. گاهی اوقات اگر گزینههای انتخاب دیالوگ برای شما نیاید، حس میکنید در حال تماشای یک سریال کمدی-اکشن هستید.
در آخر باید به این نکته اشاره کنیم گه بازی Dispatch قرار است در چهار هفته، هر هفته دو اپیزود را در اختیار بازیکنان قرار دهد. در حال حاضر برای بررسی بازی، سازندگان بازی فقط تا اپیزود چهارم را برای بررسی قرار دادهاند و تا اینجای کار، ما با یک بازی داستانی بسیار شنیدنی و دیدنی طرف هستیم. بازی بیشترین وزن گیم پلی خود را بر روی انتخاب دیالوگ و بخشهای مدیریتی قرار داده و درست است که ما در بازی خیلی درگیر تعامل کردن با کنترلر نیستیم، اما اگر به بازیهای دیالوگ محور و داستانی علاقه دارید، تجربه Dispatch را به شما توصیه میکنم و مطمئن باشید بعد از تجربه بازی، با حال خوبی از جای خود بلند می شوید.
امتیاز بازیسنتر - 8.5
8.5
امتیاز بازیسنتر
نقاط قوت: روایت داستانی جذاب و شنیدنیدیالوگ گویی استثنایی Aaron Paul و Laura Baileyگرافیک هنری خیره کنندهتجربه شنیداری لذت بخششخصیت پردازی بی نقصنقاط ضعف: فرسایش زیاد بخش مدیریت کردن تیمنبود QTE های زیاد در سکانسهای اکشناین بازی بر اساس نسخه ارسالی سازنده بر روی پلتفرم PC بررسی شده است