تاریخچه و داستان بازی ها

داستان بازی GTA Vice City Stories

مجموعه GTA با فروش ۳۴۵ میلیون نسخه‌ای یکی از محبوب‌ترین فرنچایزهای تاریخ صنعت بازی است. مجموعه‌ای که باعث انقلابی در عناوین open world شد.در جدیدترین آیتم داستانی بازی‌سنتر به سراغ مجموعه GTA و عنوان GTA Vice City Stories رفتیم که از منظر زمانی و تایم لاین نخستین عنوان این سری به حساب می‌آید.

برای تماشای داستان بازی در یوتوب کلیک کنید

سال 1984

وایس سیتی

داستان بازی با ورود «ویک ونس» شخصیت اصلی Vice City Stories به پایگاه نظامی وایس سیتی آغاز می‌شود.

نام : ویکتور ونس

ملیت : دومینیکن/آمریکایی
سن : 28 سال

 ویک خودش را به گروهبانش معرفی می‌کند و گروهبان جری از او می پرسد برای چی وارد ارتش شده ؟

نام :  جری مارتینز

ملیت : آمریکایی
سن : 30 سال

چی باعث شده چکمه‌هات رو تمیز کنی و در سلاحت گلوله بذاری به امید اینکه به کسی شلیک کنی ؟

ویک می‌گوید به خاطر خانواده پردردسرش این کار را انتخاب کرده . اوضاع مادرش افتضاح است و شرایط دو برادرش هم تعریف چندانی ندارد. یکی از برادرانش از بیماری آسم رنج می‌برد و هزینه‌هایش گزاف است. برادر دیگرش هم مریض است اما به شیوه خودش.

پس وارد ارتش شدی تا پولداری شوی ؟

نه دقیقا ، پدرم یه مهاجر از  جمهوری دومینیکن بود به همین خاطر ما فرصت‌های    – شغلی – مناسبی نداشتیم.

چه کار دیگه‌ای می‌تونستم انجام بدم ؟ اصلا خودت برای چی وارد ارتش شدی ؟

تا پولدارم بشم!

ویک از اینکه گروهبان سر به سر می‌گذارد ناراحت شده اما جری به او می‌گوید در اینجا برای آن‌هایی که بازی را بلد هستند فرصت‌های فراوانی وجود دارد. ویک در جواب می گوید به دنبال دردسر نیست اما گروهبان جری می‌گوید او می‌تواند به راحتی پول زیادی به دست آورد.

گوش کن ، سوار موتور من شو برو به فرودگاه و پکیج رو برای من بردار. باشه ؟

ویک قبول می‌کند  ولی می گوید که فقط همین یک لطف را در حق گروهبان انجام می دهد.

گوش کن ؛ اگه برنامه عوض شد ، خبرت می‌کنم.

این چیه ؟

این پیجر دیگه ، به دهه 80 خوش اومدی ویک.

ویک موتور جری را برداشته و به سمت فرودگاه می‌رود.

هی ، ارتشی. جری تو رو فرستاده ؛ درسته ؟

جری ؟ منظورت گروهبان مارتینز هست ؛ اره.

با من بیا سرباز که یه چیزی برای رییست تدارک دیدم

جری و مرد ناشناس سوار کشتی تفریحی می‌شوند.  او پکیج را به ویک می دهد و به او می گوید که به جری بگوید وایس شهر بسیار خطرناکی شده و به همین خاطر سهمش از دفعه بعدی افزایش خواهد یافت.

ناگهان دو قایق با افراد مسلح به آن‌ها حمله ور می شوند و آن را به رگبار می‌بندند. ویک هم پیش از انفجار قایق به درون آب می پرد و با موفقیت جان سلام به در می برد. گروهبان  از طریق پیجر به ویک می گوید پکیج را در اتاق خودش مخفی کند.

پس از انجام این کار ویک به سراغ جری می رود و می گوید این قیبل کارها او  را مضطرب می کند و باید قید آن را بزند زیرا علاقه ای به تجارت مواد ندارد.

جری به او می گوید آرام باشد. او افسر بالا سر ویک است و خود ویک گفته که به پول نیاز دارد.

من به پول نیاز دارم

درسته اما علاقه ای به مواد نداری ؟

کار مواد خیلی ظاهر مناسبی نداره

جری می گوید کسی را می شناسد که می تواند برای آن‌ها سلاح بفروشد. او اضافه می‌کند درآمد این کار بالاست و می تواند هزینه برادر مریضش را از این طریق بدهد. جری که به خاطر استعمال مواد در حال خودش نیست به ویک می‌گوید برای انجام ماموریت جدیدش به لنگرگاه برود.

هی ویک میخوای یکم از این بری بالا ؟

ویک حالا سوار بر موتور شده تا با فیل کسیدی ملاقات کند. یکی از مشهورترین کاراکترهای سری بازی GTA.

نام : فیل کسیدی

ملیت : آمریکایی
سن : 31 سال

تو باید ویک باشی. جری در موردت بهم گفته

هی من خودم قبلا تو ارتش بودم

باشه ، ببین جری بهم گفته مقداری پول باید بهم بدی

ویک برای گرفتن پول سوار خودرو فیل می شود تا همراه هم به سمت اقاتمگاه قدیمی فیل بروند.

وقتی به اقامتگاه می رسند فیل می گوید که با گروه خلافکاران چولو به مشکل خورده. خلافکاران مکزیکی که در تجارت قاچاق اسلحه فعال هستند. به گفته فیل پول مورد نیاز ویک در کف خانه مخفی شده  اما از آنجایی که اعضای چولو او را از خانه بیرون انداختند امکان دسترسی به آن را ندارد. فیل فلنگ را بسته و ویک هم همه خلافکاران را به رگبار می بنند و وارد خانه می شود. او پول‌ها را برداشته ، به پایگاه بازگشته و پول را تحویل جری می دهد. در ادامه خاله ویک از طریق پیجر به او می گوید که خودش را دردسر نیاندازد ، خانواده‌اش به او افتخار می کنند و سلام برادرش لنس را هم به او می رساند.

ویک دوباره پیش جری می رود و از او میخواهد تا به دنبال جای بهتری برای مخفی کردن مواد باشد اما جری که مشخصا حسابی بالاست سر به سر او می گذارد. جری می گوید که به دنبال دختری به نام مری در منطقه وایس پورت برود  تا او هم در این مدت مواد را از اتاق ویک بردارد.

راستی به فیل هم دوباره یه سر بزن. گفتش که برات یه هدیه داره

من بهت اعتماد ندارم مارتینز

هی ، این شیوه صحبت کردن با مافوقت نیست. ها ها ؛ حالا برو دنبال کارت.

ویک به سراغ فیل می‌رود

هی ویک ، حالت چه طوره ؟

مارتینز خواست اینو بهت بدم. نگران نباش قابل ردیابی نیست.

نگران نباشم ؟ مرد من دارم توی این لجن زار غرق میشم.

ویک سوار برماشین لوکس شده تا به دنبال مری برود. ویک از یک دختر خیابانی در مورد مری می پرسد و دختر هم می گوید مری در جزیره استارفیش است و مقصد او و ویک یکجاست پس بهتر است دختر را هم به مقصد برساند.

ویک در جزیره مری را پیدا می کند اما گروهی از مهمانان اجازه ی خروج او را نمی دهند و ویک هم از خجالت تک تک آن ها درمیاید. سپس همراه با مری به سمت جری حرکت می کنند اما به محض ورود به پایگاه خبری بد به او می دهند.

سرجوخه ونس میشه در مورد  موادی که زیر تختت وجود داشت توضیح بدی ؟

سرهنگ به خاطر تخلفات ویک را از ارتش بیرون می کند و او می‌ماند و کوهی از مشکلات. ویک در فکر بدبختی‌هایش است که فیل از طریق پیجر به او می‌گوید کاری برایش در نظر دارد. در نتیجه ویک به سراغ فیل می‌رود.

فیل کجایی

فیل ، منم ویک

انگار همه دوست دارند روی اعصاب ویک راه بروند. فیل می گوید می‌خواهد چیزی نشان ویک بدهد و با همان حال خرابش سوار ماشین می‌شود.

بزن بریم

فکر بهتر هست من رانندگی کنم

 ویک هدایت خودرو را در دست بگیرد تا به بار دیگر به نبرد چولو بروند

من سعی می کنم زندگی صادقانه ای باشم اما مرد اون‌ها (چولوها) سازمان یافتن

برا همین نمی تونم باهاشون رقابت کنم. میدونی اینجا قبلا کشور خوبی بود

ویک ، فیل را به سمت پایگاه پلیس می برد و وقتی می‌بیند خبری از چولوها نیست  به سمت بیمارستان وایس سیتی حرکت کرده و یکی از اعضای چولو را جلوی در بیمارستان می بینند. آن‌ها ماشین خلافکار را تعقیب کرده و در نهایت فیل انقدر به ماشینش تیر می زند تا خلافکار با انفجار ماشین کشته شود. سپس فیل از ویک میخواهد تا ماشینش را به تعمیرگاه ببرد. ویک ماشین را به تعمیرگاه برده و در نهایت با رساندن فیل به خانه ، این ماموریت هم به اتمام می رسد.

در ادامه ویک به فیل سر می زند و متوجه می شود که مکزیکی ها تعداد زیادی از بوم شاین هم همان بشکه های انفجاری فیل را برداشته و می خواهند ساختمانی متعلق به او را منفجر کنند. فیل که دائم الخمر است در اینجا اعتراف می‌کند که این عادتی است که از پدرش به ارث برده.

ماجرا اینه ویکی جون که پدر من مرد عصبی بود

او هیچ وقت به من نگفت که فردی استثنایی هستم در عوض عادت داشت که من رو کتک بزنه.

مخصوصا موقع‌هایی که منو در حالی که به کازین یا خواهرم زل می‌زدم  پیدا می‌کرد

میدونی بهم چی می‌گفت ؟ می‌گفت بهتر هست بمیریم

اونوقت تعریف کردن این قضیه قرار هست چه کمکی به ما بکنه ؟

بخش ناراحت کننده این هست که من هم مثل بابامم هستم. منم یه دائم الخمرم

لیاقت من مرگ هست. من باید به جای زک در جنگ ویتنام کشته می‌شدم

من دارم میام خونه بابا

من دارم میام خونه بابا

تو حال بهم زنی

پس ازدیوانه بازی‌ها فیل ، او و ویک سوار خودرو شده تا جلوی خرابکاری چولوها را بگیرند. با این حال وقتی به جلوی ساختمان می رسند که کار از کار گذشته. فیل می گوید در صورتی که بمب شاین‌ها منفجر شوند ساختمان نابود شده و هر دو کشته می شوند. ویک با استفاده لیفتراک و انتقال بمب شاین‌ها به پشت خودرو فیل مانع این اتفاق می شود.

 پس از اینکه ویک از این حادثه هم جان سالم به درد می برد خاله اش از طریق پیجر از او می پرسد که آیا به تازگی با برادرش تماسی داشته یا نه. در ادامه ویک در اقامتگاه فیل برای اولین بار پس از اخراج از ارتش ، جری را می بیند که همراه با فیل در حال استعمال مواد هستند. ویک حسابی از دست جری ناراحت است اما جری به او می گوید که فیل برای او کار می کند و ویک هم برای فیل در نتیجه نمی تواند عصبی باشد.

من برای تفریج زیر ابتو نزدم. این کار رو برای نجات خودم کردم. اگه تو هم بودی همین کار رو می کردی. تظاهر هم نکن که نمی کردی.

من یه کریر برای خودم داشتم

خب که چی ؟ از ارتش اخراج شدی ، حالا انگار چه اتفاق مهمی افتاده !

جری می گوید که تعدادی اسلحه وجود دارد که ویک می تواند پول شیرینی از آن‌ها دربیاورد البته به شرطی که سلاح ها را بدست اورد. در ادامه فیل به ویک می گوید که نیاز به یار کمکی دارند و او کسی را می‌شناسد که آن‌ها کمک می‌کند. اینگونه ویک و فیل سوار بر ماشین به سمت هتل وایس سیتی حرکت می‌کنند.

دارند ما رو تعقیب می کنند ؛ بهتر ما رو تعقیب نکنند

وگرنه دهنشون رو سرویس می کنم

ریلکس باش مرد ؛ کسی ما رو تعقیب نمیکنه

هی رفقا ، بیایند میخوایم کلی پول دربیاریم

اینا بچه‌های خیلی خوبی هستند ویک. فقط همیشه ساکت هستند ؛ شاید نباید بهشون اعتماد می کردم.

حالا ویک به سمت کامیونی که در آن اسلحه‌ها وجود دارد حرکت می کند تا یک نزاع بین دو طرف آغاز شود. پس از کشتن افراد حاضر در کامیون ، فیل سوار بر کامیون شده و ویک با خودرو خودش از او محافظت می‌کند.

پس از پایان این ماموریت ، ویک از برادرش لنس پیامی دریافت می کند ، پیامی که نشان می دهد لنس میخواهد برادرش را ببیند. سپس ویک به سمت خانه مارتی از شوهر خواهر فیل رهسپار می شود اما در انجام خبری از مارتی نیست

سلام ، مارتی ؟ فیل کسیدی من رو فرستاده

اوه ، سلام

مارتی خونه نیست

باشه ، میدونی کی برمیگرده خونه ؟

من هیچی نمی‌دونم

من رو ببخشید

چی می‌خوای پسر ؟

هیچی ، تو مارتی هستی ؟

نه ، حالا بزن به چاک

نام : مارتی جی ویلیامز

ملیت : آمریکایی
سن : 43  سال

مارتی در همان بدو ورودش با همسرش شروع به دعوا می‌کند. ویک که از رفتار مارتی شاکی شده سریعا خودش را معرفی می‌کند.

تو لوییس هستی ؟ من دوست فیل هستم

دوست فیل ؟ خب پسر چرا زودتر نگفتی ، من مارتی جی ویلیامز هستم.

خودم رو معرفی نکردم چون شاهد این بودم که داشتی همسرت رو تهدید می‌کردی

نام: لوییس کسیدی ویلیامز

ملیت : آمریکایی
سن : 24 سال

مارتی خوش را جمع و جور می‌کند و ویک می‌گوید که برای کاری که فیل گفته سراغ مارتی آمده. ویک و مارتی سوار بر خودرو مارتی می شوند. در راه مارتی به ویک می گوید باید چند نفر را سرجایشان بنشاند.  وقتی جلو مغازه ای که مارتی ادرسش را می رسند ویک با دو قلدر دعوا می کند و ویک ان را دو را می کشد. سپس وارد مغازه شده و مابقی قلدرها را هم از بین می برد. در ادامه ویک متوجه می شود مارتی از افراد و کسب و کارهای خاص در مقابل خلافکارها محافظت می‌کند. با این حال چولوها در حال از بین بردن کسب و کار مارتی هستند آن هم با دادن امنیت به مغازه داران با قیمتی کمتر نسبت به مارتی.

اما من پول محافظتم را به چولوها دادم

ولی من نمی بینم اونا ازت محافظت کنند

مارتی که از دست مغازه دار ناراحت است به ویک دستور می دهد تمام قفسه ها را از بین ببرد. ویک علاقه ای به این کار ندارد اما در نهایت با چوب بیسیبال به جان قفسه‌ها می افتد. ویک همچنین دو عضو چولو را از بین می برد تا مغازه دار در نهایت راضی به پول دادن شود.

ویک علاقه‌ای به مارتی ندارد اما حالا که پول خوبی از این کار کسب کرده باز هم سراغ مارتی بی اعصاب می‌رود. ویک با ورود به خانه ، لوییس را می بیند که مشغول ورزش است. آن‌ها کمی خوش و بش می کنند اما مارتی سر رسیده و با همسرش دعوا می کند. دعوا آن‌ها بالا می گیرد و لوییس در پایان می گوید که به خاطر رفتار افتضاح مارتی و اهانت کردن به خودش و دخترش از خانه او رفته و از این پس همراه با خواهرش زندگی خواهد کرد. مارتی باز هم ناسزا می گوید. ویک با وجود اخلاق گند مارتی سه ماموریت دیگر برایش انجام می‌دهد. نخست سه ماشین مشخص را برای او می‌دزدد.  دوم هم با استفاده از نارنجک سه ون مخصوص چولوها را از بین می‌برد. در ماموریت سوم هم ویک تعداد زیادی از چولوها را از بین برده و با گرفتن یکی از کسب و کارهای آن‌ها ، مارتی را صاحب آن کسب و کار می‌کند.

 ویک حالا به دست راست مارتی تبدیل می‌شود اما  در همین حال لوییس با فرستادن پیامی به پیجر او می‌گوید اگر وقت داشت سری به او بزند. ویک در ابتدا پیام لوییز را نادیده می‌گیرد اما اتفاقی می‌افتد که باعث عوض شدن نظرش می‌شود.

ویک برای گرفتن ماموریت جدید به سراغ مارتی می‌رود و او را می بیند که همراه با دو تن از زیر دستانش در حال عیاشی است. زیر دستانی که نژاد پرست هم هستند و همین باعث درگیری لفظی بین آن‌ها می شود تا در نهایت مارتی دو طرف را آرام می‌کند.

من بهتون پول میدم که کمکم کنید نه اینکه با هم بحث کنید. روشن شد ؟

کاملا متوجه شدم رییس

در اینجا ویک مامور می‌شود دخترانی که برای مارتی کار می‌کنند را از دستان چولوها نجات دهد و به این مکزیکی‌های خلافکار هم درسی حسابی بدهد.

. پس از انجام این ماموریت و دیدن اینکه مارتی تا چه فردی بی اخلاق ، پرخاشگر و عوضی است ، ویک به سمت خانه خواهر لوییس حرکت می کند تا او را ببیند.

هی لوییس

هی ویک حالت چه طوره ؟

بهترم

خوبه

تو مستحق چیزهای خوب هستی عزیزم

هوم ، شاید

بهتر از این وضعیت مزخرف

هی بیخیال

مشکل کجاست

هیچی

همه چیز

اوضاغ فاجعست. منظورم اینه من یه افتضاح واقعی ام

دبیرستانم رو تموم نکردم

از یه عوضی بچه دار شدم

روی مبل خواهرم زندگی می کنم

هیچ امیدی هم ندارم

بیخیال ، تو فعلا داری دوران بدی رو سپری می کنی. همه چیز بهتر میشه. حالا میبینی

یه راه خروج به من نشون بده

فقط یه راه لعنتی برا خروج به من نشون بده

نمیدونم ، خب اینطوری بهش نگاه کن

من رو از ارتش انداختند بیرون ، حالا دارم با عوضی‌ها کار می کنم

از مردم دزدی می کنم تا پول دوا و درمان برادرم رو بدم

در حالی که مادرم نصف پولی که من می فرستم رو خرج موادش می کنه

من آدم درستی برای راهنمایی کردن نیستم

پس از این مکالمه ، ویک به لوییس می گوید که دوست دارد برای عوض کردن حال و هوایش بیرون بروند و لوییس هم در پاسخ می گوید که از فیل شنیده در Trailer Park مسابقه موتور چهار چرخ گذاشته اند.

ویک و لوییس به سمت تریلر پارک رفته و وارد مسابقه موتور چهار چرخ می‌شوند.  ویک مسابقه را می برد ، لویس از او تشکر می کند و به خانه خواهرش بازمی گردد.

ویک از اینکه لوییس را خوشحال کرده احساس خوبی می کند اما وقتی به خانه خواهر او بازمی گردد با مادری مواجه می شود که در حال گریه کردن است. لوییس می گوید بعضی از وسایل دخترش در خانه مارتی باقی مانده. ویک آرامش می کند و نباید از مارتی بترسد. ویک و لوییس به محض رسیدن به خانه مارتی ، گروهی از زیردستان او را می بییند که قصد حمله کردن به آن‌ها را دارند. ویک تک تک آن‌ها را می کشد سپس لویس وارد خانه شده و علاوه بر برداشتن وسایل دخترش ، کیف پول مارتی را هم برمی دارد. سپس ویک او را به خانه خواهرش می رساند.

پس از انجام این ماموریت ویک به سراغ فیل می رود و در آنجا با جری مواجه می شود. ویک باز هم با جری مشاجره می کند.

این عوضی اینجا چی کار می‌کنه

ازم میخواد به یه انبار کالا برم و ببینم وسایلش اونجاست ، همین.

هی ، همین خوبه ، اگه به من اعتماد نداری  باهاش برو ویکی خوشگل پسر. اما فیل تو به من بدهکار هستی مخصوصا بعد از اون چیزی که گفتی

تو گفتی اون موضوع فراموش شده

به شرطی که تو این کار رو انجام بدی

موقع رانندگی همش رو بهت توضیح میدم ویک ، حالا وقت این رسیده که یه نوشیدنی دیگه بخورم

ویک به خاطر فیل همراه او می شود. فیل می گوید به مارتینز گفته او یک عوضی به تمام معناست و دیگر بین آن‌ها اعتمادی وجود ندارد به همین خاطر مارتینز ان‌ها را به انجام این کار مجبور کرده. در ادامه ویک و فیل  به محض رسیدن به انبار با اتفاقی عجیب روبرو می شوند

اینا دیگه کدوم خرهایی هستند ؟

هی رفقا ، مارتینز گفت

اره مارتینز گفت بای بای

لعنتی ، منصف باشید رفقا. پس  پیمان ژنو لعنتی (پراهمیت‌ترین ماده حقوق بین‌الملل بشردوستانه) چی میشه ؟

فیل از پشتش ماشینش دشمنان را به رگبار می بندد. آن‌ها جان سالم به در می‌برند و مشخص می‌شود جری قصد داشته هر دو آن‌ها را بکشد. فیل پس از رسیدن به انبارش می گوید که بهتر است مدتی مخفی شود اما ویک می گوید از جری نمی‌ترسد. فیل ویک را ترک می کند و ویک به این می اندیشد که چگونه از مارتینز انتقام بگیرد. گروهبانی که مسبب تمامی بدبختی‌های اوست.

در همین حال لویس به پیجر او پیام می زند که مارتی برایش دردسر درست کرده. ویک وارد خانه خواهر لویس می شود و می بیند اثری از او نیست. ویک برای اولین بار خواهر لویس یعنی مری جو را می بییند. مری جو به او می گوید که مارتی لویز را دزدیده و میخواهد سرش را زیر اب کند.

ویک به تریلر پارک رسیده و میفهمد مارتی به سیم اخر زده و میخواهد بلایی سهمگین سر همسرش بیاورد. ویک به دنبال وانت مارتی افتاده و بالاخره کار او را یکسره می کند.

باور نمیشه کشتیش

حالا چه طوری از بچم محافظت کنم ؟

تو چی ؟

مارتی یه عوضی بود و با تو مثل یه اشغال رفتار می کرد

ببخشید ، من فقط

ببین ویک ، با این کارت قوم و خویش‌های مارتی دنبالت می افتند. بهتر تو رو به یه مکان امن ببریم.

ویک همراه با لویس به سمت یک خانه امن می روند. وقتی به مقصد می رسند ویک می گوید او و دخترش بدون مارتی زندگی بهتری خواهند داشت و به لویس تسلی خاطر می دهد. سپس لویس وانت مارتی را برداشته و او را ترک می کند.

ویک برای اینکه از سرنوشت او و دخترش مطمئن شود بار دیگر به خانه خواهر لویس سر می زند.

داشتم در مورد اینگه گفتی من و بچه زندگی بهتری بدون مارتی خواهیم داشت فکر می‌کردم  و

من یه نقشه دارم

چرا تو کسب و کارهای مارتی رو اداره نمیکنی ؟

من که رییس گانگسترها نیستم

نه اما می‌تونی باشی

عزیزم هر دو ما به پول نیاز داریم

پس از اینکه لویس ، ویک را راضی کرد این دو سوار ماشین شده و در ادامه ویک پس از استخدام دو نفر  دیگر افراد مارتی در دفترش را از بین برده و رییس کسب و کار او می‌شود.

تو انجامش دادی ویک. حالا همه چیز مارتی برای تو هست

اره اما من نمی دونم این طور چیزا رو چه طوری مدیریت کنم

مارتی می تونست انجام بده تازه اون تقریبا عقب مونده بود ، تو می‌تونی  این کار رو انجام بدی (میگه INBRED منظورش ازدواج فامیلیه ولی فکر کنم عقب مونده واژه مناسبیه. اگه چیز بهتری میدونی درستش کن ؛ دمت گرم)

تو فوق العاده ای ، تو می تونی هر کاری انجام بدی

هی رییس ، این یه کار تمام وقته ؟

اره ، آره هست

همه چیز درست میشه

حالا ویک یک امپراتور خلافکاری تازه را در وایس سیتی مدیریت می کند. ویک که از این اتفاق مشخصا خوشحال است پیغامی از خاله ش دریافت می کند که شخصی در فرودگاه منتظر اوست. ویک به فرودگاه می رود و در آنجا برادرش را می بیند. لنس ونس که به مانند فیل یک شخصیت مشهور در سری GTA است مخصوصا برای ان هایی که GTA Vice City را در ابتدا بازی کرده باشند .

نام: لنس ونس

ملیت : دومینیکن / آمریکایی
سن : 30 سال

هی برادر

لنس اینجا چی کار می‌کنی ؟

به نظر از حضور من خیلی خشنود نیستی

اره خوشنود نیستم

ویک می‌گوید لنس همیشه برای خانواده دردسر درست کرده اما لنس می گوید عوض شده و از ویک میخواهد به او یک فرصت جدید بدهد. ویک هم که مرد خانواده است در مقابل درخواست برادرش کوتاه می اید و دو برادر یکدیگر را بغل می کنند. لنس پشت ماشین می نشیدند اما به محض راه افتادن ماشین چولوها جلوی ان ها متوقف می شود تا انتقام خون ها ریخته شده را از ویک بگیرند ولی ویک حتی روی صندلی شاگرد هم کشنده است. دو برادر در راهشان با تعدادی زیادی افراد چولو روبرو می شوند اما ویک تک تک ان ها را می کشد. لنس هم مدام با پرش هایش ویک را تا سر حد مرگ می ترساند. در نهایت با یک پرش بلند از دست چولوها خلاص می شوند.

تو دیگه هیچ وقت رانندگی نمی کنی

من از این وضع خسته شدم مرد ، تو همش منو کنار می زنی و مثل یه بچه با من رفتار می کنی

پس از پایان درگیری مسلحانه ویک ، لنس را به هتلش می رساند.

پس از رساندن لنس به هتل ، فردی با نام اومبرتو به پیجر ویک پیام می زند و می گوید حالا که تو کسب و کار مارتی را می گردانی باید با هم ملاقات کنیم.

ویک که دردسرهایش ادامه دارد متوجه می‌شود پسرخاله مارتی در حال دردسر درست کردن و آسیب زدن به کسب و کار اوست در نتیجه ویک دخلش را می‌آورد. اما این تازه شروع دردسرهای بعدی ست.

ویک سپس برای دیدار اومبرتو روبنیا از خلافکاران مشهور کوبایی مقیم وایس سیتی به خانه او می رود.

نام: اومبرتو روبینا

ملیت : کوبایی
سن :  45 سال

 اومبرتو اول کمی سر به سر ویک می گذارد اما در نهایت ویک و اومبرتو با هم یکدیگر متحد می شوند. ویک به امبرتو می گوید که او چند سال با مارتی کار می کرده و می تواند حالا با ویک متحد شود ؛ البته به شرطی که ویک از خودش دل و جرات نشان دهد. منظور اومبرتو از دل و جرات این است که ویک یک پکیج مخصوص را برای او تحویل دهد ؛ پکیجی که دیگر گروه های خلافکار کوبایی هم در پی آن هستند. پس از یک تعقیب و گریز هیجان انگیر ، ویک بسته را از خلافکار کوبایی می گیرد و ان را به امبرتو می رساند.

حالا که ویک خودش را به امبرتو ثابت کرده برای تحکیم روابط بار دیگر نزد این خلافکار کوبایی می رود. امبرتو به او می گوید که جری مارتینز به همراه خلافکاران چولو برای آن ها دردسر درست کرده اند. ویک به همراه افراد اومبرتو به محله لیتل هاوایی رفته تا نگذارند چولوها کنترل این منطقه را در دست بگیرند. اینگونه یک نبرد خیابانی عظیم شکل می گیرد و در نهایت ویک و همرانش اعضای چولو را از بین می برند.

ویک حالا با یکی از مشهورترین خلافکاران وایس سیتی پیمان بسته هرچند انتظار ندارد در دیدار بعدی اش او را گریه کنان ببیند.

امبرتو مشکل چیه ؟

اوه خدایا ، من دارم یتیم میشم

اوه مرد من متاسفم ، چه طوری این اتفاق افتاد ؟

این اتفاق هنوز رخ نداده برادر ، آلبرتو پدر امبرتو رفته مسابقه کشتی کچ ببینه

پس این چرا داره گریه می کنه ؟

ما یکسری از اعضای چولو رو دیدیم که داشتند به سمت اونجا (ورزشگاه) حرکت می کردند

خب چرا هیچ کس نرفته دنبال  آلبرتو ؟

ما هم همین رو به امبرتو گفتیم اما یهو ترسید

خب برید دنبالش

نه ، راه نداره ویک، نذار این دو تا عوضی برند دنبال بابام

اون مرد هست ، این ننگ می کشتش

خب خودت برو

من نمی تونم رانندگی کنم مرد ، من هیستریکم

خدا لعنتتون کنه. من میرم دنبالش ، اما تو به من بدهکار میشی آدم عجیب و غریب

ویک سپس به استادیوم وایس سیتی رفته و آلبرتو را سوار می کند. در این مرحله ویک مجبور است برای جلوگیری از بالا رفتن استرس پدر امبرتو خیلی ارام و به دور از چشمان چولوها او را به کافه اش برساند. ویک به هر سختی این کار را انجام می دهد تا وفاداری و برادریش به امبرتو اثبات شود.

پس از درگیری های قبلی حالا نوبت آن رسیده تا ویک و کوبایی ها از دست چولوها خلاص شوند. افراد امبرتو سوار بر ون می شوند و ویک هم موظف می‌شود از شر افراد چولو مقیم مقر اصلی این گروه خلاص شود. سپس مردان امبرتو وارد مقر شده و عروسک بزرگی از امبرتو رو در مقر چولوها قرار می‌دهند و سلاح های چولوها را پشت ون بار میزنند. پس از بین بردن چولوها ویک سوار بر ون شده و به سمت امبرتو حرکت می کند.

ها ها ها ، دوست من امروز روز خیلی خوبیه

ما وضعیت رو در لیتل هاوانا عوض کردیم ، کار چولوها دیگه تمومه

امبرتو روبینا میگه تو یه دوست واقعی هستی. تو برای هر چیزی می تونی رو من حساب باز کنی

من عاشقتم پسر. مثل پسرم یا سگم !

و در این نقطه کار ویک با امبرتو تمام می شود و او به سمت هتل برادرش می‌رود.

لنس مشغول صحبت با فردی ناشناس است. مردی با نام فوربس که به گفته لنس اطلاعات فراوانی دارد و می تواند ان ها را ثروتمند کند. ویک به برادرش می گوید بهتر است این کار ارتباطی به مواد نداشته باشد. چه خوش خیال ! آن ها برای ملاقات با او به فست فودی  King Knuts می روند. لنس به ویک می گوید که برای جمع آوری ملزومات مورد نیازشان باید به  impound yard بروند اما در همین هنگام گروهی سارق مسلح به رستوران می ایند.

هیچ کس حرکت نکنه

سریع ، دستتاتون رو جایی بذارید که من ببینم

انجامش بدید

گفتم هیچ کس حرکت نکنه

ویک ان ها را می کشد اما در هنگام خروج متوجه می شود که پلیس فکر می‌کند او و لنس مسئول سرقت مسلحانه بوند. همین باعث یک تعقیب و گریز اساسی می‌شود تا در نهایت ان ها به انبار مورد نظر می رسند. ویک در انجا هم چند نفر از بین می برد و سوار بر ماشینی که فوربس مشخصاتش را داده می شود.

من نمی فهمم چه طوری دزدیدن یه ماشین مسخره باعث میشه ما پولدار بشیم ؟

ویک ماشین را به لنس تحویل می دهد چون به گفته لنس ، فوربس او را نمی‌شناسند.

ویک از گندکاری های برادرش خسته شده اما خب به عنوان فرزند ارشد و مسئولیت پذیر خانواده راهکار دیگری برای برادرش ندارد.

پس از این اتفاق به برادرش پیام می دهد که در خانه فوربس او را می بیند.

ویک حالا برای اولین بار با برایان فوربس روبرو می شود ، یک خلافکار قد بلند با کت سفید

خب ویک دوست داری نقشه کوچک ما که به باعث پولدار شدن هر سه تامون میشه رو بشنوی ؟

خطرات این کار چیه ؟

بذاری اینطوری بهت بگم ، تو هیچ موادی رو حمل نمی‌کنی

تنها چیزی که ازت می‌خوام اینه که حواس پلیس‌ها رو پرت کنی

تا در همین حال من و لنس از اون عوضی که مواد رو داخل کشور آورده دزدی کنیم

موادها از قبل اینجاند در نتیجه ما قاچاق مواد نمی‌کنیم

دقیقا

تو فقط یه طعمه‌ای ، تنها کاری که باید بکنی اینه که پلیس‌ها فکر کنند تو داری مواد حمل می‌کنی

نمی‌تونند  بابت چنین چیزی دستگیرت کنند

نه اما می‌تونند بهم تیراندازی کنند

احمق نباش

اره ، بجنب برادر

ویک با اکراه این کار را قبول می کند. هر سه نفر به سمت ون رفته می روند و سوار بر آن می شوند. سپس در پارکینگ جای ون ها عوض می شود و ویک سوار بر ونی می شود که چیزی در آن وجود ندارد. حالا پلیس ها به دنبال ویک هستند و اینگونه یک تعقیب و گریز هیجان انگیز آغاز می شود. ویک در نهایت با رفتن به مغازه تعویض رنگ از شر پلیس ها راحت می شود اما به نظر می رسد چیزی درست نیست چون لنس از طریق پیجر ویک را مطلع می کند که به فوربس اعتماد ندارد. ویک به سمت ورزشگاه رفته و در انجا با لنس و فوربس ملاقات می کند.

عالی  ، بیا این برادرت

چه خبر عشقی

تو

لنس چه اتفاقی افتاده ؟

تو یه پلیس عوضی هستی. فکر می کنی می تونی با «لنس تی. ونس» دربیوفتی آشغال ؟

هی آروم باش

آروم باشم ؟

درسته تو راست میگی. من یه پلیس هستم. میخواستم بهت بگم

من پول نیاز دارم و میخواستم با شماها کار کنم. من شماها رو دستگیر نمیکنم

درسته الان نمی کنی در عوض من این کار رو باهات می کنم

پس از فرار کردن فوربس برادران ونس به دنبال او می افتند و او را به دام می‌اندازند. سپس فوربس را در ساختمانی با چشمان بسته زندانی می کنند. اوضاع کم افتضاخ است که در همین حاله خاله ونس به او خبرمی دهد مادرش محله را ترک کرده.

ونس پیش فوربس و برادرش بازمی گردد. فوربس که در وضعیت خوبی قرار ندارد اطلاعاتی از یک محموله مواد را در اختیار براداران  ونس میگذارد

تو اطلاعات می‌خوای ؟ این چه طوره

کشتی یه دلال مواد مخدر امروز تو مرکز شهر لنگر انداخته. به این دلال به کسی اعتماد نمی‌کنه و فقط یک به یک و رو در رو ملاقات می‌کنه

دلال هم پول همراهش داره هم مواد و به محافظ هم اعتقادی نداره

چرا باید بهت اعتماد کنیم ؟

نابغه اگه دروغ بگم دخلم اومده دیگه درسته ؟

من این دلال رو ملاقات می‌کنم ویک ، تو حواست به من باشه

 ونس با دوربین لنس را در نظر دارد. دلال مواد ولی لنس را مجروح کرده و او را می دزد. حالا ویک با ماشین قایق را تعقیب می کند. دلال ونس را به کشتی باری می برد تا ویک برای نجات برادرش وارد یک مهلکه عظیم شود. پس از کشتن خلافکاران دو برادر متوجه می شوند اطلاعات فوربس غلط بوده. دو برادر سپس برای جمع اوری مواد یک جنگ حسابی در کشتی به راه می اندازند. ویک موادها را پشت ماشینی که لنس به همراه دارد جاساز می کند تا برادرش سریعا آن ها را به مکانی امن ببرد. پس از انجام این ماموریت برادران ونس بار دیگر به سراغ فوربس می روند

من میدونم یه محموله درست و حسابی تو راه هست. من داخل اپارتمانت بودم و فایل‌هات رو خوندم.

اره ، اره ، اره. اتفاقا میخواستم بهتون بگم

رابط ما در  White Stallionz Bar حضور داره

اونا چیزی که مورد نیازتون هست رو بهتون میدند

به نفع خودت هست که ما رو به فنا ندی

من ؟ بیخیال ، من بهترین رفیقتمونم

دو برادر به سمت باری که فوربس اشاره کرد حرکت می کنند. با ورود به بار آن‌ها متوجه می شوند فوربس باز هم اطلاعات غلط داده تا دو برادر بار دیگر وارد یک دعوای درست و حسابی می شوند.

لنس و ونس سپس به سمت اپارتمانی که فوربس را در آن زندانی کرده‌اند رفته و پیش از ورود او را می بیند که با یک موتور در حال فرار است. آن‌ها دخل فوربس را میاروند و سپس ونس برادرش را به هتل می رساند.

ویک لنس را به خاطر اشتباهاتش شماتت می کند و آن‌ها با هم درگیر می شوند که ناگهان مادرشان به همراه مردی غریبه سر از اتاق لنس درمیاروند. برادران ونس به خاطر رفتار زشت و اعتیادش از مادرشان انتقاد می کنند و مادرشان می‌گوید که او ان ها را بزرگ کرده ولی لنس می گوید که این خاله ایند بوده که ان ها را بزرگ کرده. ویک که حوصله اعضای خانواده اش را ندارد می گوید باید برود و لنس هم ناگهان می گوید که ویک باید  برای دیدن دوستی به فرودگاه برود. ویک متوجه نمی شود اما لنس در راه توضیح می دهد.

کدوم دوستی در فرودگاه هست ؟

این طرف یه دلال که از کسب و کار مواد زده بیرون و قرار هست در مورد محموله بزرگی که داره وارد میشه بهمون اطلاعات بده

با این حال وقتی به فرودگاه می رسند دلال به لنس می گوید ان ها دیر رسیده اند و او اطلاعات را به فردی دیگری فروخته. فردی ثروتمند در ترمینال سی همراه با هوایپما و ارتش شخصی!

ان ها به سمت دیگر فرودگاه رفته و بادیگاردها و در ادامه گنگ موتورسوارانی که در نزدیکی جت شخصی هستند را می‌کشند. لنس اطلاعات را از داخل هواپیمای شخصی خارج می کند و این ماموریت هم به پایان می رسد.

در ادامه ویک به هتل پیش لنس بازمی گردد

ها ، دقیقا سر وقت برادر

لنس من اینجا کارم تموم شده

منظورت این خراب شدست (هتل) منم همینطور

نه ، من کارم با این قضیه تموم شدست. من نمیخوام دلال مواد باشم. آدم‌های عوضی دلال موادند

ویک الان برا من سوسول نشو

من بالاخره اون چیزی که نیاز داشتیم رو گیر آوردم. میدونم چه طوری این محموله بزرگ رو مجانی برای خودمون کنیم.

ما بالاخره می تونیم برای «پیت» (برادرشون) درمانی که نیاز داره رو فراهم کنیم

ببین ونس مشخصا من یه آدم خوب نیستم اما مواد فقط دردسر داره

موافقم مرد ، 100 درصد موافقم.برای همین هست که ما این یه پول بزرگ رو بدست میاریم و پولش رو تقسیم می کنیم.

جری مارتینز ، این کوکایین اونه

آه ، لعنت بهش. میدونی چیه ؟ بیام انجامش بدیم

لنس و ویک همدیگر را بغل می کنند و به سمت محموله بزرگ جری می روند.

قرار هست حسابی پولدار شیم ویک

من یه رویا دارم ویک

رویا تو کابوس من هست

اینطوری تلخ نباش مرد

ببین من برای خودمون تضمین جور کردم

بیایند رفقا ، زمانش رسیده بترکونیم

ویک ، لنس و دو آدم لنس به سمت لنگرگاه لیتل هاوانا حرکت می کنند. با ورود به لنگرگاه نبردی اغاز می شود و ویک و لنس افراد مارتینز را می کشند.

اون یکی کامیون رو بردار و دنبال من بیا

انگار سر و کله‌ رفقیت مارتینز بالاخره پیدا شد

لنس و ویک کامیون ها را برداشته و از مهلکه فرار می کنند اما پس از تعقیب توسط تعدادی از افراد جری مارتینز ، خود او شخصا با هلیکوپتر به استقبال برادران ونس می رود.

پس از مارتینز نوبت به پلیس ها می رسد.

برادران ونس در نهایت از دست مارتینز و پلیس ها فرار کرده و دو کامیون را مخفی می کنند.

بالاخره پولدار شدیم

خدا بزرگ رو شکر بالاخره پولدار شدیم

ما هنوز این آشغال رو نفروختیم

بهتر هست این کار رو زودتر بکنیم چون من برای خودمون یک آپارتمان درست و حسابی گرفتم. ما تا خرخره تو قرضیم!

وقتی ویک به خانه بازمی‌گردد اتفاقی عجیب رخ می‌دهد

هی ویک ، لباس جدیدم رو دوست داری ؟

فوق العادست

باید با تلفن صحبت کنم

ممنون به خاطر مواد مارتینز. بالاخره فهمیدی به فنا رفتن چه حسی داره

اوه ، تو جفتمون رو به فنا دادی ویک

اون موادی که از من دزدیدی به برادران مندز تعلق داره. من فقط ناظر کار بودم

حالا ما تو لیست مرگشون هستیم و حالا تنها راه فرار ….

من می‌خوام خودم رو تحویل بدم (برنامه محافظت از شاهدان) و تو و برادرت و مندز و همه رو نابود می‌کنم. تعطیلات مبارک

لنس ، تو یه عوضی به درد نخور   فاسدی

ویک از دست برادرش عصبی است اما لنس می گوید وقتی مواد را بفروشند می‌توانند به ماموران فدرال باج دهند و با برادران مندز مقابله کنند. سپس هر دو برادر سوار ماشین شده تا به سراغ خریداری بروند که لنس او را پیدا کرده. خریدار او یک کارگردان است که مشغول فیلم برداری یک فیلم زامبی محور در یکی از مراکز خرید وایس سیتی است.

چه طوری اسپیتز ، دنبال منبع الهام می گردی ؟ من هر چیزی که بخوای رو دارم

هر چیزی که نیاز دارم ؟ خب من یک بدلکار میخوام. من باید این سکانس رو قبل از باز شدن مرکز خرید بگیرم.

ویک می تونه بدلکارت باشه تا ما هم در مورد فروش مواد با هم صحبت کنیم.

اینگونه ویک در این فیلم ظاهر شده و کار زامبی ها را یکسره می کند. پس از اتمام فیلم برداری لنس می گوید که کار معامله تمام شده است و حالا باید به خانه رفته و مواد را جا به جا کنند. اما وقتی به خانه می رسند متوجه می شوند که مادرشان همه مواد را دزدیده است!

باشه حالا چی کار کنیم کودن ؟

وایسا ، بذار فکر کنم. میدونم می تونیم همه چیز رو راست و ریست کنیم. فقط باید اتفاقی که افتاده رو برای برادران مندز توضیح بدیم ؟

اره اره درست می گی. وسط اینکه دارند  تیکه تیکمون می کنند و ما رو به عنوان غذا به سگ هاشون میدند می تونیم براشون توضیح بدیم و اون ها هم کاملا متوجه میشند.

لنس ، اگه از این مهلکه بیایم بیرون خودم میکشمت

عوضی

پس از این اتفاق ، ویک با کارگردانی با نام رنه آشنا می شود. او به دفتر InterGlobal Films رفته و متوجه می شود که او نه برای مواد بلکه برای کار دیگری به دنبال ویک بوده ، رنه برای فیلم تبلیغاتی جدیدش نیاز به یک بدلکار دارد. رنه قول می دهد در صورتی که کارش را درست انجام دهد برای ویک خریداران بیشتری پیدا می کند. ویک سوار بر ماشینی اخرین مدل شده و مسیری که رنه مشخص کرده را طی می کند.

پس از بدلکاری ویک بار به دیدار برادرش می رود.

هی ویک اینجا چی کار می کنی ؟ تو باید بری بیرون و امپراتوری‌‌مون رو گسترش بدی

کدوم امپراتوری ؟ من یه سری کسب و کار دارم همین ؛ حالا اسمش شد امپراتوری ؟ بعدشم منظورت از امپراتوری‌مون چیه ؟

هر طوری که میخوای صداش بزن اما وقتی برادران مندز بفهمند ما جنسشون رو دزدیدیم اونوقت به همه پولی که درمیاری نیاز داریم

چی ؟ انوقت تو میخوای همینجا بشینی و کاری نکنی ؟

بالاخره این امپراتوری تو هست نه ما

در این ماموریت ویک باید حداقل مالک 5 کسب و کار شود. ویک پیش لنس برمیگردد متوجه می شود اوضاع بیخ پیدا کرده

برادران مندز دیگه نمیخواند ما رو بکشند

نه

نه ، اونا فقط میخواند یکم بهمون ضربه بزنند اما بکشنمون ؟ عمرا

خب یعنی دو تا دیوونه زنجیره‌ای فقط میخواند یکم اذیتمون کنند و من از این اتفاق خوشحالم!

ما رو به تو چه مصیبتی انداختی احمق نادون

داداش ما اوضاعمون خوبه ، راحت باش.

اوه لنس

بله ، دان صحبت می‌کنه

چی ؟

منو دست انداختی نه ؟

لعنتی

چی شده

به نظر یک مشکل کوچیکی پیش اومده

سر من دادن نزن تقصیر من نیست

اره تقصیر خودته. اگه محموله مواد برادران مندز رو ندزیده بودی ، اونا به کسب و کارهای من حمله نمی‌کردند

من از اینکه بابت هر چیزی من رو مورد شماتت قرار میدی خسته شدم. حالا امپراتوریت رو نجات خواهم داد و تو هم هر کاری خواستی بکن

در ادامه ویک ، لنس و تعدادی از اعضای گروهشان به نبرد اعضای برادران مندز رفته و تمامی افرادی که به مقر کسب و کارهای ویک حمله کرده اند را می‌کشند. در انتها ولی لنس به ویک می گوید که فعلا جان سالم به در برده اند اما برادران مندز به همین راحتی ها بیخیال نمی شوند.

پس از این کشتار برادران مندز از طریق پیجر ویک را به عمارت خودشان دعوت می کنند تا با هم کنار بیایند.

The Mugshot Longshot

ویک و لنس به دیدار براداران مندز می روند و مدعی می شوند که دلیل از بین رفتن محموله شان جری مارتینز است و آرماندو مندز به ان ها فرصت می دهد تا خیلی سریع ادعایشان را ثابت کنند.

نام : آرماندو مندز

ملیت : بولیوی
سن : 44  سال

نام : دیگو مندز

ملیت : بولیوی
سن : 50 سال

حالا باید چه طوری ثابت کنیم که دلیل از بین رفتن محمولشون ، مارتینز بوده ؟

ببین مارتینز با پلیس کار می کنه   (برنامه محافظت از شاهدان). تنها کاری که باید بکنیم اینه که یه سری عکس ازش بگیریم که کنار مامورای فدرال هست.

ما حتی می تونیم یه طوری جلوه بدیم که انگار پلیس مخفی هست مثل فوربس.

همینه ، من یه پا نابغه م مرد

ویک برای متهم کردن مارتینز به سمت ایستگاه پلیس وایس سیتی می رود. ویک در اینجا مارتینز را با مامور  اداره مبارزه با مواد مخدر آمریکا می بیند  و از او عکس میگیرد. سپس آن‌ها را تعقیب کرده و او را روی کشتی تفریحی که مارتینز به واسطه برنامه محافظت از شاهدان دریافت کرده می بیند. ویک از او و مامور  اداره مبارزه با مواد مخدر عکس میگیرد. ویک پس از گرفتن عکس ها به ساختمان لنس می رود تا با استفاده از اسناد فوربس ، هویت جعلی برای مارتینز درست کند. لنس به ویک می گوید که با این عکس ها و استفاده از عنوان فوربس حالا برادران مندز باید باور کنند که جری مامور پلیس بوده.

Hostile Takeover

ویک پس از ثابت کردن ماجرای مارتینز از طرف آرماندو مندز مامور می شود تا گروهی از موتورسواران که به بدهی شان به کارتل مندز را پرداخت نمی کنند بکشد. پس از انجام این ماموریت او بار دیگر به خانه برادران مندز رفته تا سر از کار بعدی ان ها دربیاورد.

Unfriendly Competition

ببخشید

آقای مندز

خیلی از حرف زدن باهات لذت بردم رفیق

برادر من حسابی اهل گفتگو هست

همین امروز داشتیم در مورد فلسفه حرف می زدیم

او به شدت طرفدار افلاطون هست در حالی که من به ارسطو علاقه دارم

فکر می کنم به همین خاطر هست که برادرم خیلی خوشحاله و من همیشه مضطربم.

تو چی فکر می کنی ؟

من ، لعنت. دنیا پر از عذاب کشیدن هست و بعدشم هم میمیری.

آرماندو که از نظر ویک خوشش آمده از او میخواهد رقابیش در کسب و کار مواد را از بین ببرد. ویک یکی از رقبا را کشته و سپس به سمت هتل وایس سیتی حرکت می کند. در آنجا با تعداد زیادی بادیگارد دلال مواد مواجه میشود و پس از بین بردن آن‌ها سوار بر ATV شده تا دلال را بکشد و این کار را با موفقیت به سرانجام میرساند.

ویک به سراغ آرماندو می رود او می گوید که پلیس بخشی از مواد متعلق به او و برادرش را کشف کرده و به همین دیگو مندز سعی در راضی کردن پلیس دارد که این مواد متعلق به ویک و لنس است. ارماندو می گوید تنها راه خلاص شدن ویک از این داستان دزدیدن و بازگرداندن مواد نزد اوست.

مرسی ویک. من از صحبت کردن با تو حسابی لذت بردم و تو رو یه ادم الهام بخش می دونم

مرسی

Here we go again (اشاره به دیالوگ مشهور سی.جی در GTA San Andreas)

ویک به لیتل هایتی رفته و با استفاده از هلیکوپتر قصد دارد موادها را از پلیس‌ها پس بگیرد. ویک نخستین محموله که در کانتینری در لنگرگاه قرار دارد برمی‌دارد و آن را جا به جا می کند. سپس به دنبال کانتینر دیگر به دنبال کامیونی رفته و کانتینر را از کامیون در حال حرکت دزدیده و آن را جا به جا می کند. سپس او به سراغ مامور مندزها رفته که توسط گروهی از موتور سواران مورد حمله قرار گرفته و با برداشتن خودرو و فرار از مهلکه این ماموریت را هم به اتمام می رساند و سپس پیش لنس بازمی گردد.

Turn on, Tune in, Bug out

لنس

لنس تن لشت رو بیار اینجا و در مورد رفتار عجیب توضیح بده

بچه بازی درنیار

برا من شوش شوش نکن

صدات رو بیار پایین

نه ، تو به زور بند کفشت رو می‌بندی بعد می‌خوای طریق درست رفتار کردن رو به من یاد بدی

بالاخره خفه میشی گوریل احمق

اینجا تحت نظر هست. DEA دنبالمون افتاده

حالا خوشحال شدی؟

پیش از پایان مشاجره لنس می‌گوید بهترین کار این است که ویک آنتن‌های متعلق به اداره مبارزه با مواد مخدر را از بین ببرد.

ویک به سلاح فروشی و از آنجا راکت لانچر می خرد. او در حالی که توسط پلیس ها تعقیب می شود دو آنتن را از بین برده و سپس با کشتن ماموران پلیس وایس سیتی سوار بر هلیکوپتر می شود تا آنتن‌هایی که در بالای مقر پلیس قرار دارند را از بین ببرد. ویک در ادامه و طی ماموریتی هیجان انگیز این کار را انجام داده و در نهایت از شر پلیس خلاص می شود.

The Colonel’s Coke

پس از این ماموریت هیجان انگیز ویک پیامی از رنی دریافت کرده و نزد او می‌رود. رنی به ویک می گوید یکی از دوستانش با نام گونزالس قصد دارد مقدار زیادی مواد جا به جا کند و ویک باید به او کمک کند.

تو گونزالس هستی ؟

اره تو باید ویکتور باشی

اقا من باید محصولات سرهنگ رو در صحت کامل به وایس پورت برسونم

سرهنگ تو ؟ مگه تو ارتش هستی ؟

نه ارتش شما. رییس من سرهنگ «خوان گارسیا کورتز» هست.

اینو به یاد خواهم داشت

هلیکوپتر من رو بردار. افرادم بهت محلق میشند.

ویک سوار بر هلیکوپتر شده و دو مرد با سلاح او را پشتیبانی می کنند. در اینجا افراد سرهنگ تمامی قایق هایی که قصد دزیدن یا از بین بردن محموله سرهنگ را دارند از بین می برند اما ناگهان یک هلیکوپتر دیگر به آن‌ها هجوم میاورد. با این حال مردان سرهنگ او را هم از بین برده و در نهایت محموله با موفقیت به مقصد میرسد.

ویک بار دیگر به سراغ رنی می رود و در آنجا با مدیر برنامه ای انگلیسی با نام بری آشنا می شود. بری می گوید مبلغ 3 میلیون دلار از مردی قرض کرده و حالا مرد او را تهدید کرده که اگر پولش را پس ندهد او و موکل مشهورش را خواهد کشت.  او و بری سوار بر ماشین شده تا به سراغ لیموزین ضدگلوله‌ای بروند که بری آن را سفارش داده. موکل مشهور بری از هلیکوپتر پیاده شده اما افرادی که به دنبال بری هستند هلیکوپتر را به گلوله می بندند و ویک به نبرد آن‌ها می رود.

ببین بری زمانی که توافق کردیم در وایس سیتی اجرا کنم انتظار نداشتم این اجرا به آهنگ وداع (مرگ)م تبدیل بشه

ناگهان ویک از راه رسیده و متوجه می شود این موکل مشهور یک خواننده پرطرفدار است ، یک خواننده واقعی.

هی تو اون آدم معروف نیستی ؟

فیل رفیق ، فیل کالینز

جالب اینکه فیل کالینز جز معدود افراد مشهوری است که با اسم و هویت واقعی خودش در سری GTA حاضر شده.

سپس ویک سوار بر لیمو شده تا فیل را به هتل برساند اما در طول راه مورد حمله قرار می گیرد. پس از اینکه ویک با موفقیت فیل کالینز و بری را به هتل می رساند ، بری به فیل می گوید که به مردی با نام جورجیو بدهکار است که منظورش Giorgio Forelli است. یکی از روسای گروه خلافکار Forelli که در بسیاری از قسمت‌های GTA از Vice City و Vice City Stories تا GTA 3 و GTA San Andreas حضور دارند.

پس از انجام یک ماموریت بدلکاری دیگر برای رنی ، ویک به سراغ گونزالس می رود تا ببنید آیا می تواند همراه با او درامدی عظیم به جیب بزند. گونزالس یکی از زیر دستانش با نام خسوس که به او خیانت کرده را به مانعی بسته است. او به ویک می گوید که همراهش گلف بازی کند و شاید پس از گلف بتوانند با هم تجارت کنند. ویک توپ را با چوب گلف پرتاب کرده و موجبات غرق شدن خسوس را فراهم می کند. پس از این کار ، گونزالس هزار دلار به ویک می‌دهد. در ادامه ویک برای انجام معامله ای که گونزالس قولش را داده بود پیش او می رود. از قرار معلوم گونزالس می خواهد بخشی از مواد سرهنگ را برای خودش بردارد. ویک برای انجام کار موافقت می کند ولی می گوید روابط بین گونزالس و سرهنگ ارتباطی به او ندارد. ویک به سمت انبار رفته و ون حاوی مواد را برمی دارد.

خیلی ضربت به ون عظیم بود. کلی از موادا از بین رفتند. رو این یارو بیشتر مواد هست تا پشت ون.

غر نزن. بذار همین مواد رو برداریم و به سمت مهمونی که تو «استارفیش» هست بریم.

ویک با اوضاع خرابی که دارد خوش را به تلفن عمومی می رساند

گونزالس ، بهمون ضربه زدند. موادها ، اونا رو بردند.

چی ؟ داری دستم میندازی ؟

نه دستت نمیندازم

مشکلت چیه ؟ نکنه مواد منو زدی و الان بالایی ؟

گونزالس به ویک می گوید هر کسی که مواد را دزدیده است را بکشد و او یک مشتری فوق العاده برای مواد دارد هرچند او به زودی شهر را ترک می کند. ویک باید تا قبل از ساعت 4.30 بعد از ظهر موادها را پیدا کند. ویک به استارفیش رفته و هر کسی که سر راهش قرار دارد از لب تیغ میگذارند. ویک با همان حال خرابش ون مواد را برمی دارد و با وجود اینکه توسط پلیس تحت تعقیب قرار گرفته محموله را به گونزالس می رساند.

خب حداقل موفق شدی مواد منو بار من رو برگردونی اما خب دوستی ما در همین نقطه به پایان می رسه

گونزالس 1000 دلار دیگر به ویک داده و راه ان ها از هم جدا می شود.

ویک نزد رنی بازمی گردد و بار دیگر با فیل کالینز روبرو می شود. فیل قصد اجرای کنسرت در ورزشگاه را دارد اما پس از اینکه افراد Forelli به او حمله کردند از بری میخواهد تا مطمئن شود که اتفاقی در کنسرت نمی افتد. ویک موظف می شود این کار را برای فیل و بری انجام دهد. ویک باید تا قبل از ساعت 5.30 بعد از ظهر این کار را تمام کند. او وارد استادیوم شده و شروع به کشتن افراد Forelli می کند.  پس از قلع و قمع کردن دشمنان ، فیل کالینز به استادیوم می رسد.

ا ، ویک. دیدی بهت گفتم نیازی به نگرانی نیست

اره ، اره ، داخل می بینمت

حالا جدی رفیق همه چیز روبراهه ؟

اره ولی فکر کنم باید زنگ بزنید براتون بمب خنثی کنند

خنثی کردن بمب ؟

باشه ، باشه ، خوب بود کمدین ؛ باید اصلا تو رو بفرستیم رو استیج!

فیل ، رفیق فکر کنم باید تمرین رو به تعویق بندازیم

مشکلات فنی ، خیالت راحت چیز جدی نیست.

پس از انجام این ماموریت رنی به ویک اطلاع می دهد که ریکاردو دیاز قصد دیدار با او را دارد. شخصیتی که از کاراکتر مهم نسخه GTA Vice City بود. با این حال ویک در ابتدا به سراغ برادرش می رود.

ویک به آپمارتان لنس می رود و کمی در مورد مشکلات روابطش با لوییس صحبت می کند. در ادامه برادرش مدعی می شود که گروهی از موتورسواران محموله مواد آن‌ها را دزدیده‌اند. با این حال لنس طوری صحبت می کند که انگار خودش مطمئمن نیست. با این حال هر دو سوار هلیکوپتر شده و به نبرد موتورسواران می روند. ان ها تعداد زیادی از موتور سواران را می کشند و حتی هلیکوپترشان سقوط می کند اما در انتها خبری از محموله نیست.

مهم نیست ؛ حالا مواد دزدی کجاست ؟

هوم ، میدونی احتمالا اون عوضی‌ها تا حالا فروختنش

بعدا می‌بینمت برادر

و باز هم داستان تکراری دردسرهای عجیب و غریب لنس.

ویک که از طرف براداران مندز تحت فشار است بار دیگر به سراغ لنس می‌رود و این بار شاهد ماجرایی می شود که باورش برای او مشکل است. لنس که مشخصا مواد استعمال کرده و حال و روز خوشی ندارد و ویک هم به خاطر بی مسئولیتی او به شدت عصبی می شود.

پس موادا اینجا رفتند ؟ تو دماغت نه ؟

هی ویک

هی ویک !

اینجا چی کار می کنی

منو مجبور کردی  مثل دیوونه ها تو شهر اینور و انور برم در حالی  که خودت اینجا نشستی و برای مصرف شخصیت داری همشو بالا میکشی. تو باورنکردی هستی

ببخشید ، میشه بعدا در این باره صحبت کنیم

اوه ویک؛ گندش بزنند

لوییس. اینجا چه خبره ؟

خب ، هوم …. برادر اونطوری که فکر میکنی نیست

من این کار رو با تو نمی کنم. من فقط به یه چیزی (مواد) نیاز داشتم تا ذهنمو یکم خالی کنم

برا همین با برادر من خوابیدی ؟

نه ، ما فقط با هم مواد مصرف کردیم. خدا لعنتت کنه. جوری قضاوت میکنی انگار قدیسی چیزی هستی

چرا انقدر عوضی هستی ؟

تو اوضاعت خرابه

و تو اوضاعت فوق العادست ، یه دلال مواد دزد ادمکش فوق العاده

بیخیال بچه‌ها

من این کارا رو برای هممون انجام می دادم

کی رو داری دست میندازی ؟ تو به من هیچ اهمیتی نمیدی

درسته الان در حال حاضر هیچ اهمیتی بهت نمیدم

میدونی چیه ؟ حالم ازت بهم میخوره ؛ مغرور خود بزرگ بین عوضی

آه ، گمشو

اطراف من نپلک عوضی مریض. تو یه آدم حقه بازی ویک ونس

پس از این دعوا ناگهان لنس مجنون شده و می گوید تمام محموله برای خودش است و هر کاری بخواهد می کند و حالا تصمیم دارد تمامی مواد را در دریا بریزد. ویک که اوضاع را خراب می بیند سوار هاورکرفت شده تا مواد را بازیابی کند و با سختی این کار را به سرانجام می رساند.

در همین اوضاع خراب ویک متوجه می شود مارتینز به شهر برگشته تا کار او سخت تر هم بشود

پس از این اتفاقات ، ویک به آپارتمان لنس رفته تا به او سر بزند

اوه پسر ما الان تو چه ماهی هستیم ؟ ببینم من که تو این چند روز کار احمقانه‌ای انجام ندادم ؟

احمقانه ؟ نه اصلا ؛ تو از مرز احمقانه هم عبور کردی و داری مستقیم به سمت نابود کردمون میری

لنس ؟ لوییسم. ویک کجاست ، کارش دارم

خودمم لویس ، ماجرا چیه ؟

ویک ، اوه خدا رو شکر. ماجرا در مورد مارتینز هست. او فکر می کنه ما هنوز با هم هستیم

اره ؟ خب ما دیگه تو رابطه نیستیم

محض رضای خدا ویک من با لنس نخوابیدم. ما فقط با هم دوستیم ، بیشتر از اونی که تو توی این چند وقته بودی.

تو هیچ وقت زنگ نمیزنی  و ما هیچ وقت همدیگر رو نمیبینم

قرار هست این مکالمه به جایی برسه ؟

فقط میخواستم بهت بگم آدم‌های مارتینز دنبالم افتادند

و به این خاطر که دارم سعی می کنم خود رو جمع و جور کنم تلاش می کنم کشته نشم

و الان هم که پشت که برگر بار مسخره قایم شدم و تو هم که مخشصا هیچ اهمیتی نمیدی

چی ؟ مارتینز برات آدم فرستاده ؟

اصلا نمی دونم برای چی بهت زنگ زدم ؛ خودم حالشون رو می گیرم

وایسا لویس ، لویس

اوضاع لنس تعریفی ندارد در نتیجه ویک اسلحه ش را برداشته و به سمت رستورانی که لویس ادرش را داده حرکت می کند.   در این بین او به دنبال ماشینی می گردد که افراد مارتینز در آن لوییس را به گروگان گرفته اند. ویک تعداد زیادی از افراد مارتینز را کشته و در نهایت خودرو مورد نظر را پیدا می‌کند و لوییس را به بیمارستان می رساند. پس از رساندن لوییس به بیمارستان ویک از مارتینز پیامی دریافت می کند که در آن با دیگر لوییس و ویک را تهدید کرده است اما ویک بی توجه به پیام به دیدار ریکادو دیاز  می رود.

دیاز به ویک می گوید که می داند گونزالس بدون مطلع کردن او دست به فروش مواد می زند اما او نمی تواند بدون دادن سهم دیاز دست به این کار بزند. در نتیجه دیاز از ویک میخواهد محموله گونزالس را بدزدد. در میانه صحبت این دو ناگهان سر و کله لنس هم پیدا می شود تا برادرش حسابی از دست او کفری شود. دو برادر با هم سوار بر ماشین شده تا به دنبال یکی از افراد گونزالس بروند و او را تعقیب کنند. نوچه گونزالس در کنا شهر بازی سوار بر قایف می شود و ویک هم با جت اسکی او را تعقیب می کند تا به یک انبار گونزالس می رسد که در میانه دریا قرار دارد. ویک پس از درگیر شدن با افراد گونزالس قایق مورد نظر را می دزد و ان را نزد دیاز می برد.

ویک پس از رساندن مواد گونزالس به دیاز به او سر می زند و متوجه می شود قصد این خلافکار تنها دزدی از گونزالس نبوده. دیاز به ویک می گوید 200 کیلو از موادی را که ویک از گونزالس دزدیده را به اداره مبارزه با مواد مخدر یا همان DEA تحویل خواهد داد تا در عوض از آن‌ها سلاح‌های سنگین بگیرد. همچنین مابقی مواد را هم برای خودش نگه خواهد داشت. ویک مامور می شود تا ون حامل موادها را به محل ملاقات ببرد. ویک در محل ملاقات گروهی از مردان دیاز را می بیند اما پیش از رسیدن ماموران DEA توسط اسناپرهای گونزالس به آن‎‌ها حمله می شود. ویک دخل آن‌ها را با اسنایپر در می آورد و سپس ماموران DEA سر رسیده و کامیون حاوی سلاح‌های سنگین را به او تحویل می دهند. البته که مردان گونزالس به همین راحتی بیخیال ویک و افراد دیاز نمی شوند اما در نهایت ویک با موفقیت کامیون را به گاراژ خانه دیاز می رساند و پول خوبی به خاطر این کار نصیبش می شود.

ویک پس از انجام این کار پیامی از طرف گونزالس دریافت می کند و با سر زدن به دیاز متوجه می شود که گونزالس متوجه اشتباهش شده

اسلحه‌ها رو برگردون به سرهنگت. اما یادت باشه تو از الان متعلق به منی

هر محموله‌ای که بخوای به وایس سیتی بیاری باید با هماهنگی من باشه

حله ، مشکلی نیست

ویک من همین الان داشتم با دوست جدیدم گونزالس در مورد وفاداری صحبت می کردم

اینکه تا زمانی که به حرفم گوش کنه هواش رو خواهم داشت

و تو همون کاری که بهت گفتم رو میکنی ، درسته ؟

آره ، آره

خوبه ، ویک تا فرودگاه گونزالس رو همراهی کن

بهش نشون بده که دوست بودن با ریکاردو دیاز چه شکلیه و این که باهاش دشمن باشی چه شکلیه

ویک سوار بر هلیکوپتر شده تا از کامیون سلاح‌ها در مقابل حملات احتمالی دفاع کند. ویک پشت تیربار نشسته و یک آتش بازی درست و حسابی را در شهر به راه می اندازد. کامیون با موفقیت به فرودگاه می رسد. افراد گونزالس سلاح ها را به داخل هواپیما منتقل می کنند اما حمله کنندگان بی خیال نشده و از درهای دیگر فرودگاه وارد شده و سعی در دزدیدن ان ها دارند. ویک همه ان ها را کشته تا طی سکانسی به یاد ماندنی هواپیما در حالی که توسط خلافکاران تحت تعقیب است از باند فرودگاه به سمت مکزیک پرواز کند.

پس از انجام این ماموریت ویک پیغامی از طرف برادران مندز دریافت می کند و به همراه برادرش به سمت خانه آن ها رهسپار می شود. براداران مندز می گویند با اینکه آن ها پولشان را بدست اورده اند اما کارشان با برادران ونس تمام شده و آن ها باید شهر را ترک کنند. لنس عصبی می شود اما آرماندو مندز می گوید وایس شهر انهاست و ان ها باید خوشحال باشند که برادران مندز آنها را نکشته اند. ویک هم از این موضوع ناراحت شده اما افراد مندز این دو برادر را بی هوش می کنند. ان ها در بخش نامشخصی از شهر به هوش می آیند در حالی که افراد مندز قصد کشتن ان ها را دارند اما طی یک اتفاق عجیب ان ها به تانکرهای گاز شلیک کرده و همگی اتش می گیرند. لنس در بین شعله ها گیر افتاده و ویک به دنبال نجات اوست. ویک پس از کشتن مابقی افراد مندز با موتور لنس را نجات می دهد.

عالی شد حالا با برادران مندز وارد جنگ شدیم

همه چی ردیفه داداش. من آدمی هستم که همیشه نقشه دارم ، فقط کافیه یکم بهم فرصت بدی

پس از انجام این ماموریت ویک به برادرش سر می زند تا فکری به حال برادران مندز بکنند اما می بیند لنس روی مبل دراز کشیده و قصد انجام کار خاصی را ندارد در نتیجه ویک به سراغ کسب و کارهایش می رود تا آن ها گسترش داده و بتواند از حمله مندزها مصون بماند. وقتی به خانه بازمی گردد دوست قدیمی اش فیل کسیدی را می بیند. در ادامه اومبرتو و لنس هم به انها اضافه می شود. لنس می گوید که حالا برادران مندز به دنبال ان ها هستند بهتر است با دوستان ویک متحد شده تا از شر برادران مندز خلاص شوند.

هی لنس بیا اینجا

چه خبر داداش

اینجا چه اتفاقی داره می افته ؟

افراد مندز میخواند بهمون حمله کنند

تو اوضاع فکر کردم از کمک دوستات استفاده کنیم تا حالشون رو بگیریم

چی ؟

کمکم کن ، دوباره کار اشتباهی کردم ؟

نه ، نه ، نه. برای یک بار هم شده کار درستی انجام دادی ، بریم دخل اون عوضی‌ها رو بیاریم

امبرتو و فیل کسیدی و افرداشان سوار بر یک ماشین شده و براداران ونس هم سوار بر ماشین خودشان می شوند آن هم در حالی که لنس خودش را اسلحه M4 مجهز کرده. ویک و لنس به سراغ کسب و کارهایشان در شهر می روند و در این بین افراد مندز را از سر راه برمی دارند. پس از دفاع از کسب و کارشان لنس به ویک می گوید که امبرتو و فیل هم بسیاری از افراد مندز را کشته اند و حالا بهترین فرصت برای حمله مستقیم به دو برادر است. لنس می گوید فردی را می شناسند که می تواند در این راه به انها کمک کند و سپس برادرش را تنها می گذارد.

پس از از بین بردن افراد مندز ، ویک پیامی از رنی دریافت می کند که در آن رنی از ویک درخواست کمک کرده.

ویک به سراغ برادرش می رود. لنس به او می گوید که لوییس هنوز در بیمارستان می گوید ویک از اینکه به زودی مرخص می شود خبر می دهد. با این حال لنس می گوید که جری گفته به زودی به دیدار او می رود و این خود یک نشانه خطر است. ویک سریعا حاضر شده و به سمت بیمارستان می رود. ویک لوییس را می بیند و هر دو به خاطر رفتارشان از هم عذز خواهی می کنند در همین حین ناگهان لنس به ویک پیام می دهد که در یک ساختمان در حال اتش به دام افتاده و ویک باید سریعا یک هلیکوپتر برای نجات او پیدا کند. لوییس به ویک می گوید بالای ساختمان بیماستان هلیکوپتر وجود دارد. هر دو سوار بر هلکوپتر شده تا لنس را نجات دهند.

بپر تو کودن

چه اتفاقی افتاده ؟

هیچ دردسری براتون پیش نیومد ؟ نه. خب ، من به درسر افتادم

مارتنیز برامون تله گذاشت

مارتینز تو رو دور کرد و داشت کلک منو میکند

افراد مارتینز همه چیزمون رو بردند ولی باید اموالمون رو برگردونیم

اونا به سمت دریا رفتند. بدو باید بریم دنبالشون

ویک به سمت دریا رفته تا لنس با سلاح به سمت قایق های افراد مارتینز شلیک کند. لنس کار افراد مارتینز را یکسره کرده و سپس روی کشتی تفریحی که امولشان در آن است می پرد. سپس ویک ، لوییس را به خانه خواهرش رسانده تا او بتواند پس از مدت ها دخترش را ببیند.

ویک پس از اینکه لوییس را به خانه می رساند به سراغ رنی می رود.

هی رنی ،چه اتفاقی افتاده ؟

عزیزم ، اون میخواد من بمیریم

کی ؟

دیگو مندز

چرا

به خاطر اینکه تو رو با ریکاردو دیاز آشنا کردم

رنی که به واسط کمک به ویک به دردسر افتاده از استودیو اینتر گلوبال خارج شده تا ویک مقابل مردان مندز ایستادگی کند و اجازه ندهد آن‌ها متوجه شوند رنی استودیو را ترک کرده.

ویک در حال مبارزه با افراد مندز است که رنی از طریق پیجر به او خبر می دهد که جای او را پیدا کردند. در نتیجه ویک با تمام سرعت به سمت کلاب مالیبو می رود.

ویک رنی را مخمصه خلاص کرده و او به بیمارستان می رساند. ویک پس از خاطر جمع شدن از سلامت رنی به سراغ ریکاردو دیاز می رود و متوجه می شود لنس دست گلی جدید به اب داده

آره ، درباره اینکه شما پسرا چه طوری میخواید اون پولی که بهتون قرض دادم رو برگردونید

کدوم پول ؟ هی این در مورد چی داره صحبت می کنه ؟

ببین من یکم پول از ریکاردو قرض گرفتم و باید این پول رو بهش برگردونیم ، اوکی ؟

باز دوباره چه گندی بالا آوردی ؟

تو کسب و کاری که داریم سرمایه گذاری کردم

ویک در فکر این است که چه طوری گندکاری جدید برادرش را درست کند که یکی از افرادش می گوید لنس تجهیزات مدرن برای دور زدن سیستم امنیتی براداران مندز سفارش داده و این تجهیزات در نزدیکی خانه مندزهاست.

ویک به سمت مندزها رفته و داخل ونی می شود که بیرون خانه پارک شده. حالا ویک به ربات شخصی مندزها با نام  Domestobot دسترسی پیدا می کند. ویک از طریق موفق می شود به گاو صندوق مندزها دسترسی پیدا کند تا اوراق قرضه مندزها را بسوازند

Domestobot تو یه تیکه آهن به دردنخور آشغالی ، تو منو نابود کردی

آیا به فندک نیاز داری ؟

پس از خلاص از جدیدترین گندکاری لنس ، ویک به سمت استادیوم وایس سیتی می رود تا شاهد کنسرت فیل کالینز باشد.

کجا بودی ؟ فیل داره اجراش رو شروع می کنه. من حسابی ترسیدم رفیق

جورجیو (فورلی) قطعا یه نقشه شومی تو سرش داره

ویک به بری ارامش خاطر می دهد که مراقبت تحرکات فورلی باشد. او به بخش بالایی سن و قسمت نورپردازی رفته و در آنجا و در حالی که فیل کالینز و گروهش مشغول اجرا هستند ؛ از خجالت افراد فورلی درمی اید. ویک افراد فرولی از بین می برد تا فیل کالینز با موفقیت کنسرت خود را اجرا کند.

پس از اجرا ویک پیامی از لوییس دریافت می کند تا او را در خانه لنس ببیند

لوییس

هی ویک

هی ، لوییس کجاست ؟

نمی دونم مرد ، اگه اون عوضی از ما دزدی کرده باشد دخلش رو میارم

هی ، اون برعکس تو پاکه

نه ، لوییس یه معتاده ولی من فقط تفریحی می زنم. خیلی بین این دو تا فرق هست

ویک ویک ، اونا لوییس رو دزدیدند. اونا تفریبا داشتند من رو هم می دزدیدند ، اوضاع خیلی افتضاحی بود

خواهر لوییس می گوید افراد مندز خواهرش را گروگان گرفتند و تنها در صورتی او را آزاد می کنند که ویک درخواستاشان را اجابت کند. در نتیجه ویک و لنس برای آزاد کردن لوییس به سراغ مندزها می روند

بدو لنس

ما داریم وقتمون رو تلف می کنیم ، اون لکاته (لوییز) تا حالا مرده

آرماندو دو تا پیغام براتون داره

اول ، اگه الان وایس سیتی رو ترک کنید دختر زنده می مونه

دوم

ماششییییننننم

لنس که حسابی عصبی شده تنهایی پشت موتور می نشیند و به دنبال افراد مندز می افتد و ویک هم او را دنبال می کند.

هیچ کس حق نداره با ماشین من این کار رو بکنه

زمان انتقام به سبک لنس رسیده عزیزم

نذارید بیاند داخل

در رو مسدود کنید

دخلشون رو بیارید

تو مال منی حرومزاده

این احمق رو بکشید

پس از خشم لنس ، ویک وارد عمارت مندزها می شود تا یک حمام خون بزرگ به راه بیفتد

لوییس ، لنس

فکر می کنی اونقدر قهرمانی که بتونی یه مرده رو زنده کنی

اونا کجاند آرماندو ؟

آونا طبقه بالا هستند ، اونا مردند

دوست داری بهشون ملحق شی ؟

اگه تو بهشون آسیب زده باشی

آقای محترم می تونم بهت اطمینان بدم اونا هیچ دردی نکشیدند هر چند متاسفانه در مورد تو ماجرا فرق می کنه

ویک و آرماندو مارتینز با هم درگیر می شوند و ویک آرماندو را می کشد اما..

لوییس

هی ویک ، تو دنبال من اومدی

هیچ کس قبل از تو این کار رو برای من نکرده بود

این مهربونیت رو نشون میده

هی ، بیخیال گوش کن بذار برسونمت بیمارستان

فکر نمی کنم نیازی به این کار باشه

بیخیال لوییس

ما می تونستیم یه ارتباط فوق العاده با هم داشته باشیم

اره ، نه ما یه ارتباط فوق العاده با هم داشتیم

مطمئن شو که مری جو از بچم مراقبت می کنه

اوه لوییس

لوییس

هی ویک میدونم خیلی بهش اهمیت میدادی اما اون انتخاب درستی برای تو نبود

ویک ، هی ویک ، خانوادست که مهمه ، لعنت به این وضع

پس از مرگ ناراحت کننده لوییس ، ریکادو دیاز به ویک پیغام می دهد که دیگور مندز هنوز زنده است و او می داند چگونه باید کلکش را بکنند

ویک ونس ، آماده‌ای ؟

چه خبر دیاز

زمان اون رسیده تا انتقام معشوقت رو بگیریم و مندز و کل تشکیلاتش رو نابود کنیم

دیاز به ویک می گوید که ارتش تعدادی هلیکوپتر جنگی آخرین مدل آورده و از طریق آسمان می توان به او ضربه زد. از نظر ویک این کار دیوانگی ست اما با توجه به اینکه راه چاره دیگری وجود ندارد ویک پیشنهاد می دهد با کمک فیل این کار را انجام دهند.

ویک به سراغ فیل می رود که عزادار خواهرش است.

فیل نمی دونم چی بگم

من دارم میرم دنبال دیگو مندز تا دخلش رو بیارم. اگه به کمک نیاز نداشتم درخواست نمی کردم اما به کمکت نیاز دارم

فیل درخواست ویک را قبول می کند و هر دو سوار بر وانت فیل می شوند.

باورم نمیشه اون (خواهرم) از پیش ما رفته

ببخشید ویک اون سرباز خوبی بود ، منظورم اینه اون خواهر خوبی بود

تو که کار احمقانه ای نمیخوای بکنی مرد

ما داریم به زور وارد پایگاه نظامی میشیم و من هم مستم. از این احمقانه تر دیگه چی میخوای ؟

نگران من نباش ، نگران من نباش

لویییییییسسسسسسس

ویک وارد پایگاه شده ، تعدادی از هم رزمان سابق خودش را می کشد و در نهایت هلیکوپتر را می دزدد و آن را بالاسر خانه دیاز فرود می آورد  تا برای یک حمله اساسی آماده شود.

مندز در مرکز شهره. مکانی که توش اقامت داره مثل یه قلعست اما خب این عشقم (اشاره به هلیکوپتر) می تونه کل ساختمون رو پایین بیاره

عالیه. وقتی من کارم تموم دیگه چیزی بین ما وجود نداره. من و لنس هم دیگه بهت چیزی بدهکار نیستیم.

وقتی تو کارت تموم بشه من صاحب کل این شهر میشم. رویای آمریکایی به واقعیت می پیونده و همه این‌ها به خاطر تو هست ویک ، تو یه قهرمانی

نه ، من یه عوضی‌ام

من تمام وقتم رو صرف این کردم که یه مشت عوضی پولدار بشند در حالی که خانوادم از هم فرو پاشید

و زنی که دنبالش بودم در انتظار اینکه من بهش زنگ بزنم از بین رفت

ویک پس از پایان مکالمه اش با دیاز سوار بر هلیکوپتر به سمت مقر مندز حرکت می کند

شلیک بازوکا به هلیکوپتر سبب می شود ویک فرود امده و با پای پیاده به نبرد مندز برود.

ویک محافظان مندز را کشته و سعی می کند به او برسد اما یه یک سورپرایز انتظارش را می کشد

به نظر می رسه ویک بدون من پارتی رو شروع کرده

ویک به دنبال مندز به بالای ساختمان می رود  و ا ، جایی که جری مارتینز انتظارش را می کشد

ویک ، به خدا قسم فکر می کردم میخوای بهم سلام نظامی بکنی

اسلحت رو بنداز

لعنت به تو

ویک می بینم که هنوز خیلی مقید هستی

می دونی مشکلت چیه ؟ تو سعی می کنی تو بازی آدم بدا نقش آدم خوب رو بازی کنی

من فکر می کردم تو پتانسیل بالایی داشته باشی اما مشخص شد تو هم مثل مندز یه احمقی

حالا نوبت به انتقام ویک از مندز و جری مارتنیز رسیده.

ممنون از همه چیز مارتینز ، تو کمک بزرگی بودی

بیا برادر کار این عوضی ها رو تموم کنیم

لنس ، کار این عوضی ها تموم شده

زمان بازی تموم شده حروم زاده‌ها

لنس ونس قرار حسابی براتون خشونت به خرج بده

لنس ، لنس ، میشه خفه شی. همه چی تموم شده

چی ، خب ما انجامش دادیم عزیزم. من و تو

آره آره ، گوش کن حالا که همه چی با دیاز هم حل شده

ما باید از شهر خارج بشیم یا یه مدت سر خودمون رو گرم کنیم

آره تو درست میگی مرد

من یکم پول برای پیت میفرستم

عالیه اما داداش من نمیخوام تو فکر کنی این فقط در مورد تو هست. حقیقت اینه که همه چیز درباره تو ؟

هی ، هی. این در مورد تو هست ، در مورد من ، در مورد پیت ، در مورد مامان حالا هر قبرستونی که هست

وایسا ، من دارم یه کارایی می کنم. من الان بیست کیلو مواد دارم

دیوونه شدی ، از شرش خلاص شو

نه ما همش رو نگه می داریم. اون موادا از دیدرس خارجه ، همشون بیرون شهر هست

ما یه مدت پنهان میشیم و بعد می فروشیمش

نه ، نه نه ، من علاقه ای به این کار ندارم ، می فهمی

باشه مرد ، هر چی که تو بگی

درسته

بیا بریم

و در این نقطه داستان GTA Vice City Stories به پایان می رسد

نوشته های مشابه

‫3 دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا