بررسیپلی استیشن 4

بررسی بازی The Order: 1886

سال 2013 بود که شرکت Ready at Dawn پرده از جدیدترین عنوان خود با نام «اوردر: 1886» (Order:1886) برداشت. این شرکت که قبلا با ساخت دو عنوان از سری بازی‌های «خدای جنگ» برای کنسول دستی PSP به شهرت رسیده بود، با همکاری «سانتا مونیکا» شروع به ساخت اولین عنوان جدید خود برای کنسول‌های خانگی کرد. در همان نمایش اولیه اعلام شد که تریلر این بازی تماما بصورت ریل‌تایم و همزمان بر روی کنسول پلی‌استیشن 4 اجرا می‌شود که با توجه به کیفیت گرافیکی بسیار بالای نمایش، کمی دور از انتظار بود! اما رفته رفته کیفیت گرافیکی این بازی بر همگان ثابت شد و حتی بهتر از تریلر اولیه نیز به نظر می‌رسید. همین عوامل و تاکید شرکت در داستان گیرای آن، باعث به وجود آمدن تبلیغاتی شد که چیزی جلودارش نبود و انتظارات از این عنوان روز به روز بیشتر می‌شد. اکنون بعد از گذشت تقریبا 1 سال از معرفی، موفق شدیم اولین ساخته‌ی اصیل این شرکت برای کنسول‌های خانگی را تجربه کنیم.
داستان بازی همانطور که از نامش پیداست، در سال 1886 لندن بوقوع می‌پیوندد. فرقه‌ای متشکل از شوالیه‌هایی با طول عمر بالا که توسط پادشاه آرتور سازماندهی شده‌اند و زیر نظر دستور ملکه انگلیس، وظیفه مبارزه با گرگینه‌ها، و ایجاد تعادل بین نژاد انسان و گرگینه را دارند. این افراد که اکثرا از نجیب‌زادگان هستند، به واسطه آبی مقدس که به آن «آب‌سیاه» گفته می‌شود، می‌توانند زخم‌های خود را سریعتر درمان کنند و برطول عمر بیافزایند، بطوری که اکثر اعضای این فرقه دارای طول عمری بیشتر از صد یا دویست سال هستند.

در سال وقوع بازی، اوضاع کمی پیچیده شده و شورشی‌ها دست به شورش زده‌اند و قتل‌های عجیب و زنجیره‌ای در خیابان‌های تاریک لندن در حال وقوع هستند. حالا مشکلات ایجاد شده به دست گرگینه‌ها که در نقاب شورشی‌ها در خیابان‌ها آزادانه حرکت می‌کنند هم، به جمع این مشکلات اضافه می‌شود. گروهی 4 نفره از «فرقه» به فرماندهی «سر پرسیول» (سر – Sir، لقبی است که به شوالیه‌های فرقه داده می‌شود) بر آن می‌شوند تا جلوی این شورشی‌ها را بگیرند و تعادل را به شهر بازگردانند. بازیکن کنترل «سر گالاهاد» که بعد از «پرسیول» بزرگ این تیم بحساب می‌آید را برعهده خواهد داشت. «لیدی ایگرین» که شاگرد گالاهاد هست و به نظر می‌رسد برخلاف قوانین «فرقه» رابطه‌ای عاشقانه‌ای با او دارد و در نهایت «لافایت دِ مارکیز» که یک فرانسوی است و جوان‌ترین عضو گروه به شمار می‌رود. داستان بازی بسیار زیبا روایت می‌شود و رفته رفته پیچش‌های خاص و خوبی را از خود به نمایش خواهد گذاشت و سوپریز‌های جالبی نیز در حین ادامه بازی برایتان در نظر گرفته است. داستان اکثرا به واسطه کات‌سین‌های سینمایی روایت می‌شود و از این حیث با عنوانی همچون سری متال‌گیر طرفیم که برای روایت هرچه بهتر داستان، شما را با کات‌سین‌های طولانی همراه خواهد کرد. جذابیت داستان به اندازه‌ای است که شما را تا پایان بازی به دنبال خود خواهد کشید و بعد از هر مرحله‌ای که انجام می‌دهید، با اشتیاق تمام برای ادامه آن تلاش خواهید کرد.

متاسفانه نمی‌توانم زیاد در مورد داستان حرفی بزنم اما باید گفت این بازی دارای یکی از جذاب‌ترین و پرعمق‌ترین داستان‌هایی است که در این دوره از صنعت بازی که داستان‌ها به کلیشه مبدل گشته‌اند، به تصویر کشیده شده است. شاید ایرادی که به این بخش وارد باشد و تا حدودی ناامید کننده، تکیه بسیار کم بر قسمت مبارزه و پرداخت به گرگینه‌ها است، در حالی که اصل پیدایش این فرقه و هدف اصلی این عنوان، مبارزه با آن‌ها بود، اما در طی بازی، این بخش از یاد رفته و هر از چند گاهی اشاره‌هایی از آن‌ها به میان خواهد آمد و بیشتر وقت شما صرف مبارزه با شورشی‌ها خواهد شد! هرچند با توجه به شرایط داستانی، انتظار یک داستان گسترده‌تر از آن می‌رود و به نظر می‌رسد این عنوان مقدمه بسیار کوچکی بر ادامه‌ای بزرگ است.
گیم‌پلی این بازی با نگرانی‌های زیادی همراه بود. از تبلیغات بد خود شرکت و نمایش‌های نیمه‌کاره بازی در نمایشگاه‌ها باعث به وجود آمدن این نگرانی‌ها شدند. گیم‌پلی در این عنوان از چندین بخش تشکیل شده‌ است که به نوبت به توضیح آن‌ها خواهیم پرداخت. اولین بخشی که در طول بازی با آن مواجه خواهید شد، بخش تیراندازی و به اصطلاح شوتینگ آن است. در همان ابتدا متوجه شباهت بسیار زیاد این بخش با بازی‌هایی همچون «دنده‌های جنگ» خواهید شد. می‌توانید به سرعت در پشت موانع پنهان شوید و به لطف دوربین بالای شانه، به راحتی و دقت تمام با دشمنان به مبارزه بپردازید. این بخش از بازی با اینکه چیز جدید و تازه‌ای برای ارائه ندارد، اما دارای استاندارد این سبک هست و لذت تیراندازی، لگد سلاح‌ها و برخورد تیر‌ها به دشمن تا پایان بازی با شما همراه خواهد بود.

سلاح‌های متفاوت و عجیبی که بدست دانشمند مشهور «نیکولا تسلا» برای فرقه ساخته شده‌اند نیز در این راه با شما همراه خواهند بود. تنوع سلاح‌ در این بازی نه زیاد، اما قابل قبول است و با پیشروی در بازی سلاح‌های متفاوتی را تجربه خواهید کرد. از مشهور‌ترین و جذاب‌ترین این سلاح‌ها، «سلاح آرک» است که با ایجاد یک جریان الکتریکی قوی، اعضای بدن دشمنان را منفجر می‌کند، یا «سلاح ترمیت» که با پاشیدن محلولی آتش‌زا دشمنان را به آتش می‌کشد. بهتر است یادی از شاتگان این بازی نیز بکنیم که به جرئت یکی از خوفناک‌ترین و قوی‌ترین شاتگان‌هایی است که در طول صنعت بازی سازی دیده‌اید و با شلیک آن شاهد قطعه قطعه شدن اعضای بدن دشمنان خواهید بود!
قابلیتی به نام Blacksight نیز برای بخش شوتینگ در نظر گرفته شده که با کشتن دشمنان آماده استفاده خواهد بود و با فعال کردن آن، تصویر به صورت اسلوموشن در آمده و گالاهاد با انجام حرکات نمایشی، دشمنان را یکی بعد از دیگری از پای درمی‌آورد که باید گفت به نظر می‌رسد کارایی کامل را ندارد و در اکثر مواقع استفاده از آن را از یاد خواهید برد.
بخش دیگر گیم‌پلی مربوط به سیستم QTE است که نگرانی‌های زیادی نیز پیرامون این سیستم در بازی وجود داشت و احساس می‌شد این بازی شبیه به سبک بازی‌های «دیوید کیج» یا «Telltale» خواهد بود. باید بگویم که این سیستم با اینکه در جای‌جای بازی وجود دارد، اما بصورت بسیار تعادل یافته استفاده شده و طوری نیست که از ابتدا تا انتهای بازی با این سیستم درگیر باشید. تعادل در بین این بخش و دیگربخش‌های گیم‌پلی رعایت شده و افزودن بعضی از المان‌های جدید به این سیستم، جذابیت‌های خاصی را به آن می‌افزاید. زدن دکمه‌ در بین یک کات‌سین داستانی که منجر به مرگ یا زندگی شما خواهد شد به زیبایی پرداخت شده‌اند و ایده‌های جالبی در آن‌ها به چشم می‌خورد.

در طول بازی شما به درهای قفل شده‌ای خواهید رسید که با استفاده از دستگاه مخصوصی که تسلا برایتان در نظر گرفته باید آن‌ها را باز کنید که سیستم مشابهی به دیگر قفل باز‌کن‌ها در دیگر عناوین دارد.
اگر به یاد داشته باشید، طبق گفته‌های سازندگان، در این بازی ارتباط با مرکز پشتیانی هوایی نیز وجود داشت که به واسطه کد مورس انجام می‌گرفت. باید بگویم که این قابلیت در این بازی فقط و فقط یک بار و آن‌هم بصورت از پیش تعیین شده در اختیارتان قرار می‌گیرد، که باعث دلسردی است.
از دیگر بخش‌های گیم‌پلی، مبارزه با گرگینه‌های بزرگ و ارشد است. در اینجا گالاهاد بصورت رو در رو، و به حالت دوئل، با گرگینه مواجه می‌شود و گیم‌پلی آن چیزی شبیه به عنوان Infinity Blade در گوشی موبایل است اما باید گفت اولین برخورد با گرگینه ارشد، جذابیت خاص خود را دارد و تجربه آن برایتان لذت بخش خواهد بود.
مراحل مخفی‌کاری نیز در چند جای بازی به چشم می‌خورد که بصورت خیلی سطحی و ساده انجام گرفته و چالش خاصی را برایتان بوجود نخواهد آورد.
بخش‌های پلتفرمینگ بسیار کمی نیز در بازی به چشم می‌خورد که محدود به پرش از روی مانع، بالا رفتن از لبه ساختمان‌ها و تغییر موقعیت است.

بعد از توضیح این بخش‌ها، ایرادی که باید به این بخش وارد کرد، عدم تمرکز کافی بر آن‌هاست. هر المانی که بالاتر توضیح داده شد بدون نقص و به زیبایی در بازی پیاده شده‌اند (به غیر از بخش مخفی‌کاری) اما عدم فرصت کافی برای پرداخت به آن‌ها ضربه اصلی را به پیکر گیم‌پلی وارد می‌کند. با توجه به اینکه این عنوان یک محصول فقط تک‌نفره و عاری از هرگونه مولتی‌پلیر و یا «موج دشمنان» (Horde) و یا Co-Op است، فرصت پرداخت به این بخش‌ها کم و در حدود 10 ساعت بر روی درجه سختی بالا است. با توجه به سبک بازی و پتانسیل بسیار بالای آن برای داشتن حداقل بخش Horde، باید از کم‌کاری سازنده در بخش گیم‌پلی انتقاد کرد. مورد دیگری که در خلال روند بازی ناامید کننده جلوه می‌کند، تعداد سرفصل‌های بازی است. با اینکه تعداد آن‌ها از نظر عددی کم نیستند، اما در نظر گرفتن یک فصل کامل، به یک کات‌سین سینمایی بلند، کمی عجیب به نظر می‌رسد و این مورد چندین بار در بازی تکرار می‌شود. به زبان ساده‌تر، برای مثال شما فصل شماره 10 بازی را فقط به تماشای داستان و کات‌سین مشغول خواهید شد و از فصل 11 باید بازی را انجام دهید!
به بخش گرافیکی که برسیم، زبان از توصیف آن قاصر می‌شود. بگذارید اینگونه توضیح دهم، حس اینکه شما در حال تکان دادن یک کاراکتر و چرخش دوربین، در دنیای یک فیلم CGI هستید، تا پایان بازی برایتان عادی نخواهد شد! تکنیک‌های مختلف گرافیکی در این بازی غوغا می‌کنند و عملا شما را بعد از گذشت تقریبا 1 سال از انتشار کنسول‌ها، با نسل جدید و هشتم کنسول‌های بازی آشنا می‌سازد. تمامی جزئیات در بالاترین حد ممکن و یک فیلم CG قرار دارند.

تمامی اشیای داخل محیط، دارای بازتاب نور خاص خود، سایه و فیزیک هستند. بافت‌ها در بهترین سطح ممکن قرار دارند و از ابتدا تا انتها، به لطف محیط‌های متنوع، رفته رفته بر کیفیت کلی گرافیکی این بازی افزوده می‌شود. قدم زدن در کوچه‌های تنگ و غبارآلود لندن و یا قدم زدن در یک شب بارانی و دیدن نمای شهر لندن که با سبک «استیم‌پانک» مخلوط شده، از چیزهایی است که به راحتی از یاد نخواهید برد. با این تفاسیر شاید بتوانید حدس بزنید که اتمسفر این بازی به چه صورت است. اتمسفر در این بازی حرف زیادی برای گفتن دارد و بیشتر حس جذابیت را بر دوش دارد و تا پایان بازی نیز با شما همراه خواهد بود. با معرفی این بازی بخش اعظم طرفداران را کسانی تشکیل دادند که شیفته اتمسفر این بازی شده بودند، و باید به جرئت بگویم که شرکت RAD در این بخش سنگ تمام گذاشته و علاقه‌مندان به اتمسفرهای گیرا را ناامید نخواهد کرد. چهره‌ی کاراکتر‌ها بسیار عالی طراحی شده‌اند و هرگونه احساس را در چهره آن‌ها تشخیص خواهید داد. انیمیشن‌ها نیز بسیار طبیعی و کامل هستند و سنگینی اندام گالاهاد در هنگام راه رفتن و یا برخورد تیر به دشمنان، را به خوبی به شما منتقل خواهد کرد. کافی است تا تبدیل یک انسان به گرگینه و بعد از کشتن او، تبدیل دوباره او به انسان را شاهد باشید تا به عالی بودن انیمیشن‌ها پی ببرید. در بخش هنری نیز این بازی باز هم از سردمداران است. دیدن دورنمای بنادر و پل لندن در غروب آفتاب، از صحنه‌هایی است که چند دقیقه‌ای از وقت شما را برای تماشا، خواهد گرفت.
صداگذاری نیز روال گرافیک بازی را در پیش می‌گیرد. صداپیشگان به خوبی کار خود را انجام داده‌اند و در لحظات مختلف خشم و ناراحتی و خوشحالی، به خوبی به ایفای نقش می‌پردازند. در بخش موسیقی شما شاهد یک سمفونی عظیم و زیبا خواهید بود که در کنار گروه کر، لحظات احساسی و هیجان و استرس را برایتان تداعی خواهد کرد. در این بخش نیز همانند گرافیک، این بازی نمره کامل را بدست می‌آورد.

کلام آخر:

این عنوان اولین تجربه شرکت RAD در ساخت یک IP جدید، آن هم برای اولین بار بر روی یک کنسول خانگی است. شاید بتوان گفت هنوز برای این شرکت کمی زود بود تا دست به پروژه‌ای چنین بزرگ و پرهزینه بزند، اما با توجه به پتانسیلی که در این عنوان دیدیم، امید است تا در ادامه این شرکت از اشتباهات این شماره درس گرفته و با قدرت بیشتری در صدد ادامه و تصحیح آن‌ها برآید. با توجه به محتویات بازی و ارزش تکرار بسیار پایین آن (در حد صفر!) شاید هزینه 60 دلاری برایش کمی زیاد باشد، اما تنها پیشنهادی که می‌توانم بکنم این است که حتما این بازی را یک بار تجربه کنید تا از عنوانی که مرز بین فیلم و بازی را شکسته لذت ببرید. این بازی موارد جالبی برای ارائه دارد و آمیختن سینما با صنعت بازی را به خوبی به سرانجام رسانده است، اما تاکید بر این مهم، کمی آن را قافله تعادل بین گیم‌پلی عقب گذاشته است. با تمامی خوبی‌ها و بدی‌هایی که این بازی دارد، بعد از تجربه آن مطمئنن شما هم مثل نگارنده، با اشتیاق بیشتری منتظر خواهید بود تا ببنید «اوردر: 1887» چه چیزهایی برای ارائه خواهد داشت.

مجموع امتیاز - 6

6

امتیاز بازی‌سنتر

نقاط قوت:
اتمسفر سنگین و بسیار غنی
گرافیک باورنکردنی
صداپیشگی بی نقص
مجذوب کننده
صحنه های سینمایی و لحظات خیره کننده
نقاط ضعف:
کمبود محتوا
بالا بودن نسبی قیمت
پرداخت کم به ابعاد گیم پلی
کمتر از سطح انتظار

User Rating: 4.73 ( 2 votes)

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا