Warcraft Characters

White_Gandalf

کاربر سایت
Oct 1, 2005
828
او هنگام صحبت با ملکه و زیردستانش که Xavius نامیده میشدند
البته Xavius اسم مشاور اعظم آشارا بود و زیر دستان Xavius به نام Highborne شناخته میشدند.
Gul’dan سپس او Sargeras را دید ( یا حداقل یک تصویر از او ) که مشغول خندیدن به Gul;dan بود
اینجا هم Gul'dan فقط صدای Sargeras رو شنید که به ساده لوحی این ابله (:D) میخندید!
 

GlaDOS

کاربر سایت
Jun 24, 2007
530
نام
محسن
البته Xavius اسم مشاور اعظم آشارا بود و زیر دستان Xavius به نام Highborne شناخته میشدند.


اینجا هم Gul'dan فقط صدای Sargeras رو شنید که به ساده لوحی این ابله (:D) میخندید!

این قسمت رو یادم رفته بود درست کنم ممنون :biggrin1: الان درستش میکنم ;)
نه ! Gul'dan فقط صدا نمیشنوه ! تصویر هم میبینه تو پرانتز هم نوشتم شایدم توهم اینا بوده ولی تصویر هم دیده ! وقتی هم که ایلیدان جمجمه گلدان رو استفاده میکنه اون تصویرو هم میبینه !
 

Seraph

کاربر سایت
Sep 26, 2009
6
معرکه بود پسر

لذت بردم از خوندن این پست ها هر چی اومدم یک پست فقط برای تشکر درست نکنم دلم نیومد واقعا تعریف داره و من یکی به شخصه تشکر میکنم ازت . آخه توی دانشنامه علمی تخیلی - فانتزی
( اگه تو google کلمه هنر نبرد رو سرچ کنی میبینیش )
جناب شخص شخیص ادمین بخش وارکرفت از طرفداران جناب آقای ارتاس هستند !!!

من اصلا با ارتاس پدر کشتگی ندارم ! :evil:

اما توی سایتهایی که عنوان دانشنامه یا منبع یا از این جور چیزا میزارن رو خودشون نوشتن معذرت میخوام مزخرفجات و اراجیف به جای داستان اصلی درست نیست ....

حالااااااااااااااا

من رفتم و بخش ایلیدن رو درست کردم و اراجیف رو پاک کردم .. 15 ثانیه بعدش همه چی ریست شد ! و واسه من پیغام زده آقا دست نزن :evil:! این ها درست و بر اساس منبع موثق :eek: :confused: !!!!!!!!!!!!! تهیه شده .. چرا الکی ادیت میکنی ! ... گفتم اجب ! :confused: پس واسه آرتاس چرا حقیقت گفته نشده ! :biggrin1:

سر ایلیدن نوشته لقب : خیانتکار . پدرسوخته . عوضی . شکست عشقی خورده ی بدبخت بیچاره !

حالا واسه آرتاس : سلطان آرتاس . همه فن حریف . پوست ایلیدن بکن ! آها بیا !!! شاخ وار .. نبود !! :eek:

این داداشمونم که آواتارش عینک دودی زده ! هم فکر میکنم یه رگش اینطوریه ! :biggrin1:

آخه یه جا نوشته چراااااااااااااا ایلیدنو بهتر از آرتاس بیان کردین !!

من نه آرتاس و قبول دارم نه ایلیدن . شخص محبوب من تو داستان اوتر روشنایی آور بود که به دست آرتاس به قتل رسید . :(

چیزی هم که اعتقاد دارم اینه که با ماجرا های اتفاق افتاده آرتاس منفی تر و منفور تره تو داستان ... چرا ! چون آرتاس روشنایی و به تاریکی فروخت . عشق خودش رو فدای قدرت کرد ( حالا هم عشق به مردمش هم به جینا ) اما ایلیدن در حالی که رو به افول و تاریکی گام بر میداشت در بهت و شک مالفورین می ره و تیراندا رو نجات میده ....

جناب آرتاس به خاطر خود خواهی تمام . حاضر میشه تمام روشنایی رو هم اگه ممکن بود قربانی کنه .

باز هم تشکر ویژه میکنم برای توضیح داستان با دید بی طرف ... عالی بود . ممنون :cool:

 
آخرین ویرایش:

GlaDOS

کاربر سایت
Jun 24, 2007
530
نام
محسن
این داداشمونم که آواتارش عینک دودی زده ! هم فکر میکنم یه رگش اینطوریه ! :biggrin1:

آخه یه جا نوشته چراااااااااااااا ایلیدنو بهتر از آرتاس بیان کردین !!


منظورش از اون جمله این بود که ایلیدن رو بیشتر توضیح دادم ! از لحاظ حجم مطلب ! :biggrin1:
که بعدا اون 2 تاروهم از اول مینویسم :biggrin1:
ممنون
 

GlaDOS

کاربر سایت
Jun 24, 2007
530
نام
محسن
Arthas Menethil

Arthas Menethil
arthasm.jpg

مقدمه :

ارتاس منتیل(1) ، شاهزاده لردران(2) و شوالیه دست نقره ای(3) ، پسر پادشاه ترناس منتیل(4) و وارث حکومت بود . او به عنوان یک پالادین(5) تحت تعلیم اوتر روشنایی اور(6) قرار گرفت و با جینا پرادمور(7) رابطه عاشقانه داشت. اما ارتاس به یکی از قویترین دشمنان ازروث(8) تبدیل شد و حتی با پادشاه لیچ(9) نیز یکی شد .

لقب ها :
Crown Prince of Lordaeron - Crowned King of Lordaeron - The Lich King
سلاح : Frostmourne

قبل از فساد ، شوالیه دست نقره ای :

شاهزاده ارتاس پسر پادشاه ترناس ، 4 سال قبل از شروع جنگ دوم متولد شد. او در شرایطی بزرگ شد که جنگ و غارت سرزمین ازروث را ویران کرده بود و متحدین(10) نیز در شرایط بدی قرار داشتند . ارتاس در کودکی با واریان(11) دوست شد .

ارتاس در جوانی توسط مورادین ریش برنزی(12)، برادر پادشاه دورف(13) ها ، تحت تعلیم قرار گرفت . سپس زیر نظز اوتر، شمشیرزنی را یاد گرفت . در سن 19 سالگی او وارد گروه شوالیه های دست نقره ای شد . با وجود رفتار عجولانه و لجباز بودن ، ارتاس به یک جنگجوی مشهور تبدیل شد. با سرکوب ترول(14) های زول امان(15) که به کوئل تالاس(16) حمله کرده بودند ، شهرتش بیشتر هم شد .

686px-Arthas.jpg


در این زمان بود که ارتاس با دختر جوان دآلین پرادمور(17) ، جینا اشنا شد . در طول سال ها انها با هم دوست شدند و کمی بعد به یکدیگر علاقه مند شدند . اما انها رابطه خود را قطع کردند ، جینا تصمیم گرفت به دالاران(18) برود و یادگرفتن جادوها را ادامه دهد ، ارتاس هم تصمیم گرفت بر روی کارهای لردران تمرکز کند. کمی بعد ان ها دوباره تصمیم گرفتند با یکدیگر دوست شوند اما این در زمانی بود که حمله نامیرایان در حال اغاز بود و زندگی انها برای همیشه تغییر می کرد.

طاعون مرگ :

مشکلات لردران را فرا گرفت . اورک(19) ها از اردوگاه های کار اجباری فرار کرده بودند همچنین خبرهای ناگواری از طاعونی که سرزمین های شمالی را فرا گرفته بود ، به گوش میرسید. ارتاس و اوتر عازم استارن برد(20) شدند تا جلوی حمله اورک ها را بگیریند . ارتاس اژدهای سیاه سیریناکس(21) را کشت و قلبش را به دست اورد سپس با کمک دورف ها توانست از قلب اژدها یک گوی اتشین بسازد. با استفاده از این وسیله جادویی ارتاس کسی را که حمله اورک ها را رهبری میکرد، شکست داد .

با این وجود هنوز طاعون لردران را تهدید میکرد. جینا برای تحقیق بیشتر در مورد طاعون به ارتاس پیوست . کمی بعد در بریل(22) انها با ارتش نامیرایان و کل توزاد(23) مواجه شدند و او را تعقیب کردند .

کل توزاد قبلا گندم ذخیره در آندورهال(24) را الوده و ان را به دهکده های دورافتاده فرستاده بود . کول توزاد سرانجام در انجا توسط ارتاس کشته شد . سپس ارتاس و جینا به دنبال مالگانیس(25) فرمانده نامیرایان ، راهی استرت هلم(26) شدند .

در راه انها برای استراحت در هارت گلن(27) ساکن شدند اما در عوض با تعداد زیادی از نامیرایان مواجه شدند . ارتاس از جینا خواست که برود و اوتر را برای کمک بیاورد و خود برای دفاع ماند . در این میان ارتاس فهمید که طاعون فقط انسان ها را نمیکشد ، بلکه انها را تبدیل به نامیرا میکند. نیروهای ارتاس در حال شکست خوردن بودند که نیروی کمکی اوتر فرا رسید و دهکده نجات یافت.

در راه استرت هلم ، مدیو(28) کنار ارتاس ظاهر شد و همان پیشنهادی را که به پدرش ترناس داده بود به ارتاس داد ، سفر به کالیمدور(29) . ارتاس به او گفت که جایش کنار مردمش است و قسم خورد که انها را تنها نمیگذارد . جینا پیشنهاد کرد که شاید مدیو درست میگوید اما ارتاس توجهی نکرد و به راهش ادامه داد .

هنگامی که انها به استرت هلم رسیدند فهمیدند که گندم الوده در شهر پخش شده و همه الوده شدند و به زودی به نامیرا تبدیل میشوند . ارتاس به اوتر و سربازانش دستور داد همه را بکشند اما اوتر مخالفت کرد و گفت حتی اگه ارتاس پادشاه هم بود این دستور را اطاعت نمیکرد. ارتاس اوتر را به خیانت متهم کرد و گروه شوالیه های دست نقره ای را منحل کرد . تعدادی از سربازان و جینا همراه اوتر ارتاس را ترک کردند . بقیه ماندند تا به ارتاس در قتل عام کمک کنند. در حین کشتن مردم الوده شده ، ارتاس مالگانیس را پیدا کرد. پس از یک نبرد مالگانیس فرار کرد و به ارتاس گفت او را در نورثرند(30) میبیند . سپس ارتاس انچه از شهر مانده بود را اتش زد.

Arthas2.jpg



به سوی شمال :

ارتاس با باقی مانده ارتشش به دنبال او رفت . انها یک ماه بعد به نورثرند رسیدند. هنگامی که انها مشغول جستجو بودند ، مورد حمله توسط دورف ها قرار گرفتند که فرمانده انها ، استاد قدیمی ارتاس مورادین بود . مورادین ابتدا تصور کرد ارتاس برای نجات انها امده و به او گفت که انها برای یافتن شمشیر فراستمورن(31) به نورثرند امده اند . ارتاس موافقت کرد که نیروهایشان را متحد کنند و پایگاه نامیرایان را نابود کنند. انها بیشتر پایگاه ها را نابود کردند اما نشانه ای از مالگانیس نبود. سپس انها به دنبال شمشیر رفتند.

هنگام که انها مشغول جستجو بودند . فرمانده والنفورث(32) به انجا امد. او به ارتاس گفت پادشاه ترناس و اوتر دستور پایان ماموریت و بازگشت به لردران را دادند. هنگامی که ارتاس به پایگاه خود رسید مشاهده کرد که سربازان پست خود را ترک کرده و درحال رفتن به سمت کشتی ها برای بازگشت به لردران هستند. ارتاس علاقه ای نداشت که بدون کشتن مالگانیس ، نورثرند را ترک کند . بنابراین زودتر از سربازان به کشتی ها رسید و انها را اتش زد. سپس به سربازانش گفت امکان ندارد که بدون پیروزی به لردران برگردند.

شمشیر مرموز :

از طریق یک را مخفی ، ارتاس و مورادین توانستند وارد غاری که شمشیر در ان بود شوند . انها پس از شکست دادن محافظ غار ، فراستمورن را پیدا کردند . مورادین نوشته پایین شمشیر را خواند که بیان می کرد شمشیر نفرین شدست ، سپس به ارتاس پیشنهاد کرد که شمشیر را رها کنند و برگردند. اما ارتاس مانند همیشه یکدنده بود. او از ارواح غار درخواست کرد که شمشیر را از زندان یخی اش ازاد کنند و قسم خورد که برای مردمش حاضر است هر بهایی را بپردازد . سپس یخها منفجر شد و شمشیر ازاد شد اما تکه ی بزرگی از یخ به مورادین خورد و او کشته شد . ارتاس شمشیر را ورداشت و به پایگاه برگشت.

با داشتن فراستمورن ارتاس به راحتی نامیرایان را شکست داد و به مالگانیس رسید. مالگانیس به او گفت الان صدایی میشنود که صدای پادشاه لیچ است اما ارتاس گفت که صدا خواستار کشته شدن مالگانیس است ، سپس او را کشت . ارتاس سربازانش را رها کرد و باقیمانده انسانیت خود را هم از دست داد .

خیانت :

چند ماه بعد ارتاس به لردران برگشت . همه از بازگشت قهرمان خوشحال بودند. ارتاس وارد قصر شد و جلوی پدرش زانو زد سپس شمشیرش را کشید و پدر متعجبش را کشت سپس شهر را ترک کرد و تا مدت ها خبری از او نبود.

Arthas_dark.jpg


ارتاس به دهکده وندرمار(33) رفت.در انجا او با تایکاندریوس(34) اشنا شد. تایکاندریوس مانند مالگانیس، یک ارباب وحشت(35) بود. ارتاس ابتدا خیال کرد او برای گرفتن انتقام امده اما بعد فهمید که او برای تشکر از ارتاس به خاطر تلاشهایش به انجا امده. او برای ارتاس توضیح داد شمشیری که در دست اوست(فراستمورن) توسط شاه لیچ ساخته شده و توانی دزدین و خارج کردن روح ها را دارد و خود ارتاس هم اولین نفر بوده .

ارتاس نامیرایان مخفی شده در وندرمار را متحد کرد و ارتشی تشکیل داد سپس برای به دست اوردن جسد کل توزاد راهی اندورهال شد. ارتاس پالادین محافظ مقبره را کشت و انچه از کل توزاد باقی مانده بود جمع کرد . با این کار روح کل توزاد وارد دنیا شد و به ارتاس توصیه کرد که به اربابان وحشت اعتماد نکند و فقط او میتواند صدای کل توزاد را بشنود.

بدن کل توزاد بسیار ضعیف و تجزیه شده بود و برای ترمیم باید به چشمه خورشید(36) در کوئل تالاس برده میشد. تایکاندریوس ارتاس را بدنبال یک گلدان جادویی(گلدانی که حاوی خاکستر مرده است) فرستاد که توسط شوالیه دست نقره ای نگه داری میشد. سرانجام ارتاس با اوتر روبرو شد. اوتر توضیح داد که گلدان حاوی خاکستر پدر ارتاس ، پادشاه ترناس است اما ارتاس توجهی نکرد و اوتر را کشت سپس باقیمانده های کل توزاد را با خاکستر پدرش جایگزین کرد و راهی کوئل تالاس شد.

سقوط کوئل تالاس :

ارتاس با مقاومت شدید الف(37) ها مواجه شد که توسط سیلواناس(38) فرماندهی میشدند. ارتاس انها را به سمت شهر ماه نقره ای(39) عقب راند. سیلواناس تلاش کرد تا فرماندهان شهر را از حمله ارتاس با خبر کند اما ارتاس او را کشت و در عوض مزاحمت هایی که برای او درست کرده بود ، او را به صورت یک بنشی(40) به خدمت شاه لیچ دراورد و او را وادار کرد مردم خودش را بکشد.

در حالی که ارتش مردگان مشغول تخریب شهر و کشتن مردم بودند ، ارتاس با رهبر الف ها ، اناستریان(41) روبرو شد و پس از یک نبرد او را نیز کشت. ارتاس با استفاده از قدرت چشمه خورشید کل توزاد را به صورت یک لیچ زنده کرد.

تخریب دالاران :

هنگامی که مشغول سفر به الترک(42) بودند ، کل توزاد هدف دومین حمله و نقشه های شاه لیچ و مردگان را برای ارتاس توضیح داد. انها به الترک امده بودند تا یک گروه از اورک(43) ها را که کنترل دروازه ای شیطانی را بر عهده داشتند، نابود کنند. با استفاده از دروازه کل توزاد توانست با ارکیماند(44) صحبت کند و از دستور گرفت که به پایتخت جادوگرها ، شهر دالاران بروند. یکی از کتاب های جادوی مدیو در دالاران بود که کل توزاد می توانست به کمک ان ارکیماند را احضار کند.

AArthas.jpg


انها از سپر دفاعی قوی شهر گذشتند و پس از کشتن انتونیداس(45) کتاب مدیو را به دست اوردند. هنگامی که کل توزاد مشغول احضار ارکیماند بود ، ارتاس و ارتشش مشغول دفاع در برابر حمله جادوگران بودند. هنگامی که ارکیماند وارد ازروث شد تشخیص داد که شاه لیچ استفاده دیگری برای سپاه سوزان(46) ندارد سپس تایکاندریوس را برای قرماندهی ارتش قرار داد . ارتاس بسیار تعجب کرده بود اما کل توزاد به او گفت که نگران نباشد و همه چیز طبق خواسته شاه لیچ پیش میرود . قبل از اینکه ارکیماند دالاران را نابود کند ، ان دو از انجا رفتند.

چندیدن ماه بعد ارتاس در کالیمدور دیده شد ، جایی که تایکاندریوس مشغول استفاده از قدرت جمجمه گلدان(47) بود . ارتاس ایلیدن(48) را یافت و به او گفت چگونه قدرت جمجمه را برای خودش استفاده کند و تایکاندریوس را بکشد. ایلیدن قبول کرد و ارتاس دوباره ناپدید شد.

بازگشت به لردران :

ارکیماند 3 ارباب وحشت را در خرابه های لردران باقی گذاشت تا مطمئن شود مردم از او اطاعت میکنند و همچنین مراقب خدمتکاران نرزول(49) باشند. بعد از مرگ ارکیماند ، ارتاس برای پس گرفتن حکومت خود به لردران بازگشت. او به اربابان وحشت هشدار داد و انها فرار کردند سپس ارتاس سیلواناس و کل توزاد را فرا خواند تا با هم باقی انسان های لردران را نابود کنند. در هنگام نبرد ارتاس سردرد شدیدی داشت و احساس کرد شاه لیچ او را صدا میکند با این وجود ارتاس مبارزه را تا هنگامی که همه انسانها مردند ، ادامه داد.

کمی بعد ارتاس فهمید قدرت شاه لیچ ضعیف شده و دیگر سیلواناس تحت فرمان او نیست. به دور از چشم ارتاس ، سیلواناس به ملاقات 3 ارباب وحشت رفت. انها به او گفتند قدرت شاه لیچ کاهش یافته و وقت گرفتن انتقام از ارتاس فرا رسیده.

ارتاس در شهر مورد محاصره قرار گرفت ، او نیروهای وفادار باقیمانده را جمع کرد و مشغول جنگ با ارتش اربابان وحشت شد . هنگامی که او به بیرون شهر رسید ، تعدادی بنشی به کمک او امدند و گفتند که سیلواناس انها را برای نجات ارتاس فرستاده اما کمی بعد در جنگل ارتاس مورد حمله سیلواناس قرار گرفت و توسط تیر سمی او از حرکت بازماند.هنگامی که سیلواناس قصد کشتن ارتاس را داست کل توزاد به کمک ارتاس امد و سیلواناس هم فرار کرد.

پیام های ذهنی شاه لیچ هنوز در فکر ارتاس بود. او به ارتاس دستور داد به سرعت به نورثرند بیاید زیرا نیروهای شیطانی ( ایلیدن و متحدینش) قصد نابود کردن او را دارند. ارتاس به سرعت اماده رفتن به شمال شد و کل توزاد را برای مراقبت از لردران گذاشت.

فرار به شمال :

سه هفته بعد ارتاس به نورثرند رسید و همان ابتدا توسط الف ها مورد حمله قرار گرفت که خواستار انتقام گرفتن از ارتاس برای نابودی شهرشان بودند. ارتاس به طور غیر منتظره ای توسط یک کریپت به اسم انوبرک(50) نجات یافت. انوبرک خود را شاه سابق ازجول نروب(51) معرفی کرد.

ارتاس نگران بود که نتواند قبل از ایلیدن به تاج یخی(52) برسد اما انوبرک پیشنهاد کرد از راههای زیرزمینی امپراطوری ازجول نروب میتوانند خیلی سریع به مقصد برسند و ایلیدن را هم شکست دهند ، ارتاس نیز پذیرفت. به پیشنهاد انوبرک انها به سفیرون(53) حمله کردند و علاوه بر کشتن او و به دست اوردن گنج اژدها ، ارتاس با باقیمانده قدرتش او را به صورت یک آژدهای مرده زنده کرد.

Arthas%28sword%29.png

مسابقه تا سریر یخزده(54) :

وقتی ارتاس به درهای ازجول نروب رسید ، توسط دورف های که قبلا تحت فرمان مورادین بودند ، مورد حمله قرار گرفت. علاوه بر این موجودات باقی مانده از نروبین(55) ها نیز به سوی ارتاس حمله ور شدند. با کمک های بی دریغ انوبرک ارتاس توانست به سلامت از تله های موجود در ازجول نروب عبور کند.

هنگامی که انها به امپراطوری بالایی ازجول نروب رسیدند ، زلزله ای اتفاق افتاد و ارتاس را از انوبرک جدا کرد. ارتاس باید راه خود را از میان تله های بیشمار طی میکرد تا دوباره به انوبرک برسد. هنگامی که انها دوباره به هم رسیدند ، انوبرک ارتاس را تحسین کرد و فهمید که چرا نرزول او را انتخاب کرده است. کمی بعد دوباره شاه لیچ با ارتاس ارتباط برقرار کرد و به او گفت که قدرت او در حال کم شدن است زیرا سریر یخزده ترک خورده و انرژی ان در حال خالی شدن است سپس قدرت ارتاس را دوباره تجدید کرد زیرا میدانست در نبرد آتی به ان نیاز دارد.

هنگامی که انها به بیرون رسیدند با نیروهای ایلیدن مواجه شدند. با کمک انوبرک ارتاس توانست چهار ستون دور قصر را فعال کند و با این کار دروازه سریر یخزده باز شد . اما ایلیدن در انجا منتظر بود.

پیروزی شاه لیچ :

بعد از یک نبرد کوتاه ، ارتاس با فراستمورن سینه ایلیدن را شکافت و به سمت درهای تاج یخی حرکت کرد.

ارتاس وارد قصر شد و شروع به بالا رفتن از پله های مارپیچ یخی شد. او در حالی که مشغول نزدیگ شدن به سرنوشتش بود ، صدای کسانی را که قبلا فراموش کرده بود در ذهنش میشنید. مورادین ، اوتر و جینا او را صدا میکردند اما ارتاس توجهی نکرد و به راه خود ادامه داد. سرانجام هنگامی که ارتاس به بالای یخها رسید ، یک غالب یخی را که در ان یک زره بود مشاهده کرد .اما فقط یک صدا شنید که با او صحبت میکرد ، ندای گوش ازار نرزول :

"شمشیر را برگردان ..... چرخه را کامل کن .... مرا از این زندان ازاد کن "

ارتاس با تمام قدرتش و با یک فریاد بلند شمشیر را در یخ فرو کرد. سریر یخزده منفجر شد و تکه های یخ به همه جا پرتاب شد. . ابتدا خیال کرد که همه این کارها بیفایده بوده و شاه لیچ وجود ندارد و فقط یک توهم بوده اما بعد کلاه روی زمین را دید و ان را برداشت و بر سر گذاشت.

"حالا " صدای نرزول در مغزش پیچید " ما یکی هستیم "

در این لحظه همانطور که نرزول میخواست روح انها ترکیب شد و یکی از قویترین موجوداتی که ازروث تا به حال به خود دیده بود بوجود امد ، شاه لیچ جدید.

Lich_King.jpg


-------------------------------------------------------------------------------------------------------
شماره ها :
1. Arthas Menethil
2. Lordaeron
3. Knight of the Silver Hand
4. Terenas Menethil II
5. Paladin
6. Uther the Lightbringer
7. Jaina Proudmoore
8. Azeroth
9. The Lich King
10. Alliance
11. Varian Wrynn
12. Muradin Bronzebeard
13. Dwarf
14. Troll
15. Zul'Aman
16. Quel'Thalas
17. Daelin Proudmoore
18. Dalaran
19. Orc
20. Strahnbrad
21. Searinox
22. Brill
23. Kel'Thuzad
24. Andorhal
25. Mal'Ganis
26. Stratholme
27. Hearthglen
28. Medivh
29. Kalimdor
30. Northrend
31. Frostmourne
32. Luc Valonforth
33. Vandermar
34. Tichondrius
35. Dreadlord
36. Sunwell
37. Elf(Blood ELf)
38. Sylvanas Windrunner
39. Silvermoon
40. Banshee
41. Anasterian Sunstrider
42. Alterac
43. Orc
44. Archimonde
45. Antonidas
46. Burning Legion
47. Skull of Gul'dan
48. Iliidan Stormrage
49. Ner'zhul
50. Anub'arak
51. Azjol-Nerub
52. Icecrown
53. Sapphiron
54. Frozen Throne
55. Nerubian

 
آخرین ویرایش:

کاربرانی که این قسمت را مشاهده می‌کنند

Top
رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
or ثبت‌نام سریع از طریق سرویس‌های زیر